Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

92
سوال جوابِ در مورد فهام و خواسته هاش، داداشم گفت که بعد از تحقیقات، آخرین جواب رو به فهام میده که فهام هم آدرس خونه و فروشگاهش رو برای تحقیق به داداشم پیامک کرد. راستش رو بگم خیلی دلم میخواست بدونم خونه ی فهام کجاست، ولی فعلا باید سکوت میکردم. اونشب مهمونهامون رو بسلامتی راهیشون کردیم که حسم گفت نگرانی فهام به اوج رسیده، اما اصلا علتش رو نمی فهمیدم. ولی جدی تصمیم داشتم امشب که باهاش چت میکردم حتما علت دل نگرانیهاشو بپرسم. و در کمال تعجبم اونشب موقع خواب، فهام فقط شب بخیری برام نوشت و کلا آفلاین شد که چشمام بدون حرکت به صفحه ش دوخته شده بود. از مقتدر هم که اصلا خبری نبود و حتی آنلاین هم نشده بود. ته دلم جوری بود و از چیزی سر در نمیاوردم و حالا اصلا نمیدونستم چیه! اما دلهره ای عظیم ته دلم چنگ انداخته بود. انگار چیزی این وسط با هم جور در نمیومد. اونشب ساعت ۱۲.۳۰ داداشم زنگی بهم زد و گفت: حورا این آدرس خونه ی فهام مگه دو خیابان پایین تر از خونه ی ما نیست؟.... دلبران، دل میـبرند، اما تـو جانم میـبرے ناز را افزوده ، با نازت توانم میـبرے سوز دردِ عشق را با غمزه های ناز خود تا ته قلب من و تا استخوانم میـبرے میزنےچشمڪ نهانے، جانِ تـو! جان خودم! با تڪان پلڪ خود تا بیڪرانم میبرے تاڪه میخواهم بگویم راز خود را ناگهان دستهاے مهربان را بر لبانم میبرے میڪنے ساڪت مرا با بوسه هاے بی هوا شعر را با بوسه از روے زبانم میـبرے تو شبیه دلبران هستی ولي جور دگر دلبران، دل میبرند، اما تو جانم میبری... https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥