Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

73
محسن به خونمون اومده بود. بحث و جدلشون سر ازدواج اوج گرفته بود که منم طرف محسن بودم. اما فهام به هیچ عنوان راضی به ازدواج نبود. فقط می گفت تجربه ای که بدست آوردم اصلا اشتباه نیست. وقتی وفای سربراه ترین دختر روزگار آوا اون باشه از بقیه هیچ انتظاری ندارم و تنهایی هام بهترین دوست و رفیقم هستند. دیگه کلا بیخیال ازدواجم. اما اگه بتونید محبتی برام بکنید و خانم پیری رو برای رسیدگی بخونه زندگیم پیدا کنید که هم اون صاحب درآمدی بشه هم زندگی منم بچرخه، این کارتون ثواب داره وگرنه در مورد ازدواجم کلا فکر هم نکنید. همونموقع بود که محسن خیلی جدی گفت: دیگه دارم ازت ناامید میشم فهام! کاش فقط یکبار بحرفم گوش بدی و یه روز وقت بزاری تا در دانشگاه تورو با نجیب ترین و مهربونترین دختر دنیا آشنا کنم! اصلا آشنا نه، فقط یکبار دورادور ببینیش خودت می فهمی مادر این حوری چه جور دختری پرورش داده!... حالا دلم را بیخیال ، سیگار داری نازنین؟ سیرم زدنیایت ، چرا اصرار داری نازنین؟ حالا که دل را کشته ای،بر او چرا شیون کنی؟ خود دیده ام حال تو را ، انکار داری نازنین؟ قول و قراری بین ما ، گر مانده من آماده ام خود ناقض عهدت شدی،اقرار داری نازنین؟ در هـمزبـانی یـاوری ، امـا دلت با من نبـود من عاشق یک همدلم ، انگار داری نازنین؟ من عاشق روی توام ، اما دلت با دیگریست گفتم دلم را بیخیال ، آزار داری نازنین؟ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‌‌ ‌https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥