Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

92
د. فهام چی داشت می گفت که نمی فهمیدم. بی اختیار بطرفش برگشتم و دستم بصورتم کشیده شد. دوباره مغزم می جوشید. یعنی چی؟ سری تکون دادم اما صدایی از دهنم بیرون نیومد. فهام که گیج شدنم رو دیده بود زمزمه کرد: تورو خدا حورا با خودت اینکارو نکن... داری سر پا تلف میشی. خدا فهامو بکشه که باهات اینجوری تا کرد. بخدا قرار نبود ماجرا اینهمه کش پیدا کنه، ولی تو بحدی مقتدر رو قبول داشتی و کنارش خوشحال و آروم بودی، مقتدر اوج گرفته بود و از همون اول هم عاشق تو شده بود. مقتدر نمی تونست لحظه ای بدون تو زندگی کنه... مقتدر هر لحظه داشت برای بدست آوردنت خودشو به زمین و آسمون می کوبید ولی متاسفانه تو اصلا آمادگی ازدواج نداشتی! کاری رو شروع کرده بودم که باید ادامه میدادم. تنها گناهم همینه حورا... تورو خدا بیا بشین به حرفام گوش کن! گیج و منگ بودن کلمه ای نیست که بتونه حال منو توصیف کنه. فقط با چشمان باز مونده م که اشکاشم خشک شده بود نگاهم بصورت فهام بود. من معتقدم عشق به پایان نرسیده ست چون این لب خشکیده به باران نرسیده ست عاشق نشدی وعده ی دیدار نفسها یک قطره از آن بحر خروشان نرسیده ست تلخ است عجب طعم غزلهای اخیرم وقتی که لبم بر لب قندان نرسیده ست بیمار شده در طلبت جان شقایق یک شبنم خشکیده به درمان نرسیده ست کافر شده ام قبله ی من موی سیاهت در وصف تو صد آیه ی قران نرسیده ست گنگم که به جادوی دو چشمان قشنگت مقیاس نگاهت که به شیطان نرسیده ست آنقدر که من پرسه زدم ابله بسته ست پاهای پیاده که به کنعان نرسیده ست باز این غزلم خیس شد از درد فراقت این قصه ی تلخی است که پایان نرسیده ست https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥