Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

59
بگذره روزهایی که روز من نیست و لحظه به لحظه دارند با روح و روانم بازی می کنند! بالاخره روز منم میاد به امید خدا... فهام که سرخی کمرنگی بصورتش دویده بود غرید: درسته اینهمه خرابم میکنی، ولی باور کن ارزشش رو داری و من بازم عاشقتم. درِ کتابفروشی لحظه ای باز شد و صاحبش بیرون اومد. رو بمن گفت: خانم مشکلی که پیش نیومده؟ دست فهام از بازوم کنده شد و با جدیت جواب داد: نه خیر نگران نباشید خانم غریبه نیستند. نگاه مرد بصورتم بود که گفتم: ممنونم از محبتتون. ولی مشکلی نیست شما بفرمایید! فکر کنم دیگه به فهام چاقو میزدی خونش در نمیومد. با رنگی که دیگه به خاکستری میزد فقط گفت: راه بیفت تا کار دستمون ندادم که دیگه حوصله ی هیچ بنی بشر فضولی رو ندارما! اوضاع واقعا بی ریخت بود. بدون حرف کنارش راه افتادم و گفتم: آخه من نخوام حرف کسی رو بشنوم باید کی رو ببینم؟ چنان عصبانی نگاهی بصورتم کرد که چشمان سرخ شده ش می درخشید. ولی منم از دست خودش و زورگویی هاش عصبانی بودم. زمزمه کردم: این چه قیافه ایه گرفتی؟ فکر میکنی اینجوری ازت می ترسم و تسلیم میشم؟ فقط بگم الان عینهو مثل کپکِ سبز روی نان بیات شده می مونی و تماممممممم... که لحظه ای مشت شدن دست راستش رو دیدم.... اجازه هست ڪه عشقتو،توڪوچه هادادبزنم؟ روپشت بوم خونه هااسمتوفریادبزنم؟ اجازه هست ڪه هرنفس ترانه بارونت ڪنم؟ ماه وستاره روبازم فداے چشمونت ڪنم؟ اجازه هست ڪه خنده هات قلبموازجابڪنه؟ بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه اجازه هست نگاهتو،توخاطرم قاب بڪنم؟ چشمی ڪه بدخواهمونه،به خاطرت خواب بڪنم؟ اجازه فریادبزنم:توقلبمی تابه ابد؟ بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد! اجازه هست دریاباشم،ڪویرروپیمونه ڪنم؟ توصدف دلم بشی،من تودلت خونه ڪنم ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‌‌ ‌https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥