Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

93
همو به چشماش دوختم که آرام دستاش دوطرف صورتم نشست و لبهاش به ملایمت روی پیشونیم جا خوش کرد. تمام صورتم گز گز میکرد که زمزمه کرد: هنوزم که هنوزه درمانگاه و بوسه ای که از پیشونیت برداشتم جزو خاطرات ماندگارمه و هر شب باهاش زندگی کردم. آهسته خودمو کنار کشیدم و سرخ شده گفتم: مقتدر بقدری برام عزیز و محترم بود که اصلا مغزم گنجایش اینکارش رو نداشت و بیشتر وقتها فکر میکردم شاید بخاطر تب شدیدم اشتباه کرده بودم. فهام اخمی قشنگ مابین ابروهاش نشست که جواب داد: و من چقدر حسادت این مقتدر تورو میکردم! وقتی همزمان بهت پیام میدادم و می دیدم اول جواب مقتدر رو میدی بعد جواب فهام رو، باور کن سکته میکردم و از بس دندونامو بهم می فشردم لثه هام درد میگرفت. اما از یکطرف هم مقتدر چقدر راضی بود و لبخندی استهزاآمیز تحویلم میداد و راضی میگفت عزت و احترام برای حورا جلوتر از عشقه و حورا همیشه قدردان محبتهاست. بلند خندیدم و گفتم: باور کن تو یه دیووووووونه ای یه دیوونه ی تمام عیار. این وسط هم خودتو زجر میدادی و بعدشم که منو مجنون وار راهی خیابانها کردی! خدا ازت نگذره فهام، حالا من به کنار! قدمی بطرف در برداشتم که دیگه واقعا دیرم میشد. لحظه ای نگران بطرفش برگشتم و گفتم: الان همسایه ها مارو با هم ببینند بنظرت بد نمیشه؟ لاقیدانه گفت: هرکسی میخواد ببینه. حرفی توش نیست چون تا چند روز آینده خانوم این خونه ای و تمام. توی کوچه در جلوی ماشین برام باز شد و با خجالت تمام کنارش نشستم. هیشکی نبود اما خودم واقعا معذب بودم.... بین خودمان باشد عاشق که شدم مُردم او خیره به من زل زد من نیز تکان خوردم بین خودمان باشد دل محونگاهش شد تا خواست بجنبد دل افتاده به دامش شد بین خودمان باشد آبم شد و نانم شد مثل خوره ام میخورد غارتگر جانم شد بین خودمان باشد باهم به سفر رفتیم هی این ور و هی آن ور کارون و خزر رفتیم بین خودمان باشد او راز و نیازم شد هنگام عبادت او مقصود نمازم شد بین خودمان باشد از روی دلم رد شد آن روز که اومیرفت انگار هوا بد شد باران خزان آن روز بر پنجره ها میکوفت غم بود در آهنگش انگار دلش میسوخت بین خودمان باشد میگفت که مجبورم میگفت دلم تنگ است وقتی زتو مهجورم بین خودمان باشد....  https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥