Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

77
ه حال وخیمم شده بود. لحظه ای در آغوشش کشیده شدم که گفت: به جان خودت حورا مامانت چیزیش نیست. فقط کمی درد قلبش بیشتر شده که خاله ت به اورژانس زنگ زده و میگه ما هم به بیمارستان بریم که تنها نباشه. وگرنه بخدا حالش خوبه تو نگران نباش. بزور تونستم خودمو از تخت جدا کنم. فهام راضی نبود اما همراهش می رفتم. حالم خوب نبود. فهام فقط با لحنی سرشار از پشیمانی گفت: باید به خاله ت ماجرای حاملگیت رو می گفتیم که الان با یک تلفنِ نصفه شبی اینهمه بهم نریزی. تا به بیمارستان رسیدیم مامان رو از اورژانس راهی سی سی یو میکردند. فقط میدونم لحظه ای خودمو روی مامانم انداختم و در حال ضعف بودم که اشکام هم اجازه نمیداد چیزی رو ببینم داداشم هم رسید اما حالم واقعا خوب نبود. چشمام سیاهی میرفت و انگار یه جورایی قلبم از جاش کنده شده بود. نمیتونستم خودمو نگه دارم. لحظه ای حس کردم آبی بین پاهام راه افتاد که ناخواسته پاهامو بهم فشردم، اما نه قابل کنترل نبود. زانوهام از شدت لرز در حال خم شدن بودند که دستهایی زیر بازوهامو گرفت و صدای بلند و جیغ مانند خاله بگوشم نشست و بعد همچی تمام.... قاصدک این نامه را از من رسان برآن پری بر همان که روزگاری کرد از من دلبری تو وکیل از جانب من روی ماهش را ببوس گو نگیرد این همه احساس من را سَر سَری حرف من پیشت بماند کس نمیداند چقدر دوست دارم مو بلندش را ولی بی روسری گل زیاد است قاصدک در این گلستان جهان زیر گوشش این بگو اما تو چیز دیگری خنده اش زیباتر از لبخند گلهای بهار گو تو از زیباترین گلهای عالم هم سری قد و بالایش بلندُ رنگ چشمانش عسل با همه شیرینیش گو از عسل شیرنتری قاصدک این نامه از سنگ صبورم را ببر گو به عشقم از تمام عشقها تو برتری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥