Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

101
بازم کاری ندارم. انشاالله جیبتون همیشه پر پول باشه. ولی ... ولی من... من.... اصلا نمیتونممممممممم باور کنم شوهر من .... کنار خیابان با اون وضعیت... فالگیری کنه.... اونم مثل گداها... بلندتر و با صدایی لرزان به همراه اشکام گفتم: شوهر من فهامههههههههههههه که غرورش از قد و قواره اش می چکه...... شوهر من فهامیه که برای ده دوازده روز کار کردن براش، ماهی سه میلیون به حسابم واریز میکرد چون میدونست و درک میکرد نیاز دارم. پس دستش به جیبش میرفت مگه نهههههههههههههه..... شوهر من مقتدری بود که هیچی رو ازم مخفی نمیکرد و هر شب کارهاشو تک به تک به حورا گزارش میداد حتی مهمون رفتنهاشو..... من با این فرد ازدواج کردم نه یک گــــــــــدا.... نه یک فالگیررررررر.... فهامممممممم این درد داره منو میکشههههه..... بخدا می کشــــــــــه.... من با افتخار به عشقم، با افتخار به شوهرم کنارت قدم برمیداشتم و اسمت رو بزبونم میاوردم! من با سربلندی و شور و شوق، قد و هیکلت رو نگاه میکردم و روزی هزار بار خداروشکر میکردم که سهم قشنگ من از کل زندگی تو شدی! ولی الان چی..... الان چی.... هق هقهام اجازه نمیداد و قلبم داشت بیرون میومد. اما باید خالی میشدم. این چند روز بقدر کفایت با سکوتم پیر و پیرتر شده بودم که دیگه برام بس بود.... بس بود.... فهام هم صورتش خیس بود اما چیزی نمیگفت. فقط گوش میداد و صورتشو پاک میکرد... آنقدر دلم از غمت ای یار گرفته است ! گویی که دلِ آینه زنگار گرفته است ! از دوریِ تو بس که به کارم گره افتاد بیچاره دلم دلهره بسیار گرفته است ! تقصیرِ خودم ‌نیست که این گونه خرابم دردی ست که دل از سر اجبار گرفته است ! در خانه اگر یاد تو اسباب سرور است وقتی که نباشی در و دیوار گرفته است ! آنقدر به تنهایی خود کرده ام‌ عادت هر گوشه ی ویرانه ی دل ، تار گرفته است ! از دست تو دلگیرم و دلگیرم و این دل یک بار، نه... ده بار، که... صد بار گرفته است .. #حتما_بخــــــــــونید👇👇👇 🌸🌸 عزیزان سودی رمانمون تا حدودی قسمتهای پایانیش هست که رمان نیمه ی جانم فقط #روزهای_زوج براتون ارسال میشه. #روزهای_فرد رمان جذاب و دلنشین دیگری رو در کانال شروع می کردیم که #توصیه می کنم خوندنش رو اصلا از دست ندید که خود من عاشقشم. از شنبه تا پنجشنبه هم کانالمون رمان خواهد داشت. منم فرصتی پیدا میکنم رمان "یکی بود یکی نبود" رو نوشتنش رو براتون شروع میکنم که خودم واقعا ذوق نوشتنش رو دارم. یه رمان قدیمی و خونه به خونه با شخصیتهایی جذاب و ماجراهایی دلنشین و #واقعی که دوساله درحال جمع کردن ماجراهای این رمان هستم. راستش🙈🙈 خودم از الان عاشق مش نوروز رمان هستم😊😊💋 سودی رو دعا کنید. از الان میدونم نوشتن این رمان واقعا انرژی زیادی میخواد🙏🙏🙏🙏🙏🙏 https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥