قســـــم به عشـــــق

یخوان نگاه کنن. والا بلا پارکینگ جهنم هم زیر پای این زهراجون نیست چه برسه به بهشتش که پدرمونو درآورد! خندان و خوشحال تبریکی گفتیم و براش آرزوی خوشبختی کردیم که گفت: حورا یه سر با من میای بریم بازار؟ دو سه قلم خرید واجب دارم که کارت بانکیت رو هم با خودت بیار! خندیدم و مثل خودش جواب دادم: شرمنده تم مادی رو نمیتونم کمک کنم ولی معنوی رو در خدمتت هستم که بزن بریم. فقط شرطی دارم باید مامانت بیاد پیش مامانم باشه ها. سری تکون داده بطرف در راه افتاد و گفت: خواستم جنبه تو بسنجم چغندر بی رگِ بی جنبه. اینم مطمئنم زندگی اگه سوپ بود من صدرصد چنگال بودم که باز هیچیش بمن نمی رسید. پاشو لباست رو بپوش که الان ننه م خسته میاد پیش نَن جونت و ما هم هزارتا کار داریما نمی رسیم. پشت سرش گفتم: عشق و احساست رو قربون دخترررررر! باورم نمیشه تو یکی اینهمه برای ازدواج جلز و ولز کنی بخـــــدا. مهری درو باز کرده بیرون رفت و جواب داد: اون پُر احساس فقط باسن مبارکتونه که تا شاد و خوشحاله توش عروسیه. تا حرص میخوری میسوزه. تا حرص میدی خنک میشه. تا دنیا بر وفق مرادتونه قر میده. بنده بی احساس ترین فرد روزگارم که پاشوووووو آماده شو دیرررر شد... فقط میدونم خندان و با دلی خوش در حال لباس پوشیدن بودم و میدونستم برای مدتها با این دختر کارمون در اومده. فقط باید خدا به ‌شوهرش کمک میکرد و والسلام... دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا نرم نرمک دل به او بستم نمیدانم چرا با پیامی دل زمن برد آن صبای صبح خیز با محبت کرد قلبم را به عشقش مبتلا من نبودم اهل تسبیح و روایت لیکن او کرده شیدای حدیث و معرفت قلب مرا شعرهایم ناقص و بی ارزشند و کم فروغ میکند تایید و میگوید به شعرم مرحبا گر کسی پرسد زمن از او چه میدانی؟ بگو گویمش لیلی اشعار من است آن با صفا آرزومندم بگیرم تنگ در آغوش خویش تانگردد بعد ازاین دین ودلی از هم جدا ای رفیقان طریقت چند وقتی می شود دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍ https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥