Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

305
زم کردیم این عمل انجام بشه. تمام تلاشهامونو کردیم. راستش من خودمو به زمین و آسمون کوبیدم و تنها تونستم هفتاد میلیون با قرض و قوله و گرفتن وام و غیره جمع کنم. میخواستم ماشینمم بفروشم که فهام اجازه نداد، گفت جابجا کردن بچه ها و رفت و برگشت بموقع سر کارم بدون ماشین امکان نداره. بعد خودش بقیه ی پولهارو چه طوری تهیه کرده رو چیزی بهم نگفته. واقعا کسریمون خیلی زیاد بود ولی فهام گفت خدا بزرگه و بالاخره یه جوری کمکمون می کنه. دو روز قبل فهام زنگ زد و اطلاع داد تمام هزینه های عمل مامان رو به حساب بیمارستان و پروفسور واریز کرده و همین روزها برای انجام آزمایشات زنگ میزنند. طبق مشورتی همکه دکتر با پروفسور جراح کرده بود بخاطر آرامش روحی و روانی مامان، دستور دادند کلا موضوع عمل جراحی رو برای مامان لو ندیم و بی اطلاع باشه که استرس و تپش قلب صدرصد اجازه نمیده پاش به اتاق عمل برسه چه برسه به خود عمل! الان ماجرا اینه و پس فردا صبح یا عصر نوبت جراحی مامان هستش و فقط دستمون به دعاست مامان سلامت از اتاق عمل بیرون بیاد. کاریه که شروع کردیم و امیدمون به حق هستش ختم به خیر میشه! چشمام خشک خشک شده بود. انگار تا این لحظه پلک هم نزده بودم. فهام.... چیکار داشت میکرد؟؟ لحظه ای باز سلمان خانِ فالگیر و گدا جلوی چشمم اومد و ته دلم جوشید. انگار بشدت حالت تهوع داشتم! پول یه گدا قاطی پول جراحی مامان.... امکان نداشت.... من اجازه شو نمیدادم.... می روم دریا شوم تا سر بکوبم روی سنگ غرق گردم در خودم، در خود بمیرم بی درنگ می روم تا آبی دریا شوم آرام و رام خسته ام از اینهمه رویای کال هفت رنگ می روم در ساحل خود با خودم خلوت کنم خسته ام ازپنجره ، دیوارو این دنیای تنگ می شوم دریای راز آلود تا خود بشنوم راز تلخ خود کشی را از زبان یک نهنگ می روم دریا شوم با عشوه های جزر و مد تا کِشم دل را به سمت ماه خود با پای لنگ گر شدم دریا زده پس می روم در کوه طور می زنم در قلب سینا با تمام شور ، چنگ #حتما_بخــــــــــونید👇👇👇 🌸🌸 عزیزان سودی رمانمون تا حدودی قسمتهای پایانیش هست که رمان نیمه ی جانم فقط #روزهای_زوج براتون ارسال میشه. #روزهای_فرد رمان جذاب و دلنشین دیگری رو در کانال شروع می کردیم که #توصیه می کنم خوندنش رو اصلا از دست ندید که خود من عاشقشم. از شنبه تا پنجشنبه هم کانالمون رمان خواهد داشت. منم فرصتی پیدا میکنم رمان "یکی بود یکی نبود" رو نوشتنش رو براتون شروع میکنم که خودم واقعا ذوق نوشتنش رو دارم. یه رمان قدیمی و خونه به خونه با شخصیتهایی جذاب و ماجراهایی دلنشین و #واقعی که دوساله درحال جمع کردن ماجراهای این رمان هستم. راستش🙈🙈 خودم از الان عاشق مش نوروز رمان هستم😊😊💋 سودی رو دعا کنید. از الان میدونم نوشتن این رمان واقعا انرژی زیادی میخواد🙏🙏🙏🙏🙏🙏 https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥