Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

316
سخت میگذره که از یکطرف هم از شدت نگرانی روحش داره ترک برمیداره، اشکها خودبخود فوران میکنن! فهام تند گفت: پس الان بهم حق میدی برای این زندگی داغون باید کاری میکردم؟ تو داشتی این وسط زجر می کشیدی! وقتی تو میتونستی بچه دار بشی و با خیال راحت بچه هاتو هر جوری دلت خواست بزرگ کنی، چرا نباید این اتفاق میفتاد؟ چرا باید دکترت بخاطر استرس و تنش های اعصابت اکیدا بچه دار شدنمون رو قدغن میکرد؟ مگه ما چندسال میتونستیم اینجوری صبر و تحمل کنیم؟ خب وقتی راه چاره فقط پول بود یکدفعه خرج میکردیم و برای بقیه ی عمرمون راحت میشدیم. الان ببین این لطف و محبت بیشتر برای مامانت بود یا خودم و زن و زندگیم؟ بخدا منم دوست داشتم ساعت ۲ که برای ناهار میام، سرراست بخونه ی خودم بیام و راحت دست و بالمو دراز کنم کمی استراحت کنم! خونه ی مامان آباد باشه که همچی مهیا بود، ولی هیچ جــــــــــا خونه ی خود آدم نمیشه. منم دوست داشتم چهارماه بعد از این بچه م بدنیا بیاد و ونگ ونگش خونه مونو برداره، ولی باید سالها صبر میکردم. منم دوست داشتم شبها بعداز شام پاهامو دراز کنم و خونه ی خودم راحت تلویزیون ببینم، ولی باید تا موقع خواب پیش مامان می موندیم. حورا حرفامو بد برداشت نکن که خودم از اول بهت گفته بودم هیچ رقمه برای مامانت کم نزاری، فقط هدفم اینه بگم میتونستیم یکباره مشکل رو ریشه کن کنیم و به تمام آرزوهامون هم برسیم همین. نگاهم بصورتش بود و از پشت پرده ی اشکم سلمان خان جلوی چشمم در حال فالگیری بود.... جان من!شیفته ی مهر و مرامت شده ام مرغ سرگشته و پربسته ی بامت شده ام سرکشیدم می لبهای تو را بار دگر مست و مدهوش از ان باده و جامت شده ام امدی با دل سرگشته به بالین دلم سرخوش از لهجه ی شیرین سلامت شده ام من که صیاد دلت بودم و در فکر شکار چشم آهوی تو را دیده و رامت شده ام عشق ممنوعه گناه ست اگر یا که حرام من که الوده ی این فعل حرامت شده ام از تو گفتم غزلی ناب به دیوان غزل شاعرت گشتم و خوشنام ز نامت شده ام #اسماعیل_حاج_علیان #حتما_بخــــــــــونید👇👇👇 🌸🌸 عزیزان سودی رمانمون تا حدودی قسمتهای پایانیش هست که رمان نیمه ی جانم فقط #روزهای_زوج براتون ارسال میشه. #روزهای_فرد رمان جذاب و دلنشین دیگری رو در کانال شروع می کردیم که #توصیه می کنم خوندنش رو اصلا از دست ندید که خود من عاشقشم. از شنبه تا پنجشنبه هم کانالمون رمان خواهد داشت. منم فرصتی پیدا میکنم رمان "یکی بود یکی نبود" رو نوشتنش رو براتون شروع میکنم که خودم واقعا ذوق نوشتنش رو دارم. یه رمان قدیمی و خونه به خونه با شخصیتهایی جذاب و ماجراهایی دلنشین و #واقعی که دوساله درحال جمع کردن ماجراهای این رمان هستم. راستش🙈🙈 خودم از الان عاشق مش نوروز رمان هستم😊😊💋 سودی رو دعا کنید. از الان میدونم نوشتن این رمان واقعا انرژی زیادی میخواد🙏🙏🙏🙏🙏🙏 https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥