Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

329
با حرفهایی که زدی درجا از تصمیمم پشیمون شدم. یادته عصبی بطرفم اومدی و از ته دلت به جان فهامت و مامانت قسم خوردی بفهمی اون پولها خرج خونه و تو شده انگشتت رو توی حلقت فرو میکنی و همه شو بالا میاری؟ یادته گفتی تمام اون روزهارو توی خونه ام با خریدهای داداشت سر کردی و هیچ چیز از وسایل خونه ام نخوردی که مبادا از پول فالگیری باشه؟ کار از بیخ و بن خراب بود. بشدت عصبی بودی و داشتی پس میفتادی. حالا با وضع بدی که داشتی اگه می فهمیدی اون پولها برای جراحی مامانته که صدرصد همچی رو بهم میریختی! می شناختمت و غد بودنت برام شناس بود. میدونستم تصمیم بگیری تا حد بهم زدن این جراحی و برگردوندن تمام پولها پیش میری و عالم و آدمو بهم میریزی. و ما تا این حد زحمت نکشیده بودیم که این جراحی انجام نشه! فقط میدونستم باید در مقابل یه عمل انجام شده قرار میگرفتی و بس. لحظه ای و بدون هیچ فکری تصمیمم گرفته شد. باید کاری میکردم مدتی باهام قهر میکردی و باهام حرف نمیزدی. باید مدتی همچی طول داده میشد تا مامانت روانه ی اتاق عمل بشه. بعدا میتونستم راضیت کنم. چنان از حرفام عصبانی شده بودی که قلبم داشت از عوض تو بیرون میومد. قطعاً تنها کسی كه در عالم عصبانیت هم واسش می مردم تو بودی اما چاره ای نبود... بخدا چاره ای نبود! خودت خواسته بودی و خودت تمام راههارو برام مسدود کردی. در اون لحظه فقط همینکارو تونستم انجام بدم و دیگه هیچی. قرار نبود بی توجهی بهت اینهمه پررنگ باشه اما تلفن رسول باعث شد کمی شدت عمل به خرج بدم که اصلا هم دلخواهم نبود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب #مرگ تنها نشیند که موجی رود گوشه ای دور و #تنها بمیرد در ان گوشه چندان غزل می سراید که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی بر انند کاین مرغ زیبا کجا #عاشقی کرد انجا بمیرد شب مرگ از بیم انجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به #صحرا بمیرد چو روزی از اغوش #دریا بر اید شبی هم در اغوش دریا بمیرد تو در یای من بودی اغوش وا کن که میخواهد این #قوی تنها #بمیرد #حتما_بخــــــــــونید👇👇👇 🌸🌸 عزیزان سودی رمانمون تا حدودی قسمتهای پایانیش هست که رمان نیمه ی جانم فقط #روزهای_زوج براتون ارسال میشه. #روزهای_فرد رمان جذاب و دلنشین دیگری رو در کانال شروع می کردیم که #توصیه می کنم خوندنش رو اصلا از دست ندید که خود من عاشقشم. از شنبه تا پنجشنبه هم کانالمون رمان خواهد داشت. منم فرصتی پیدا میکنم رمان "یکی بود یکی نبود" رو نوشتنش رو براتون شروع میکنم که خودم واقعا ذوق نوشتنش رو دارم. یه رمان قدیمی و خونه به خونه با شخصیتهایی جذاب و ماجراهایی دلنشین و #واقعی که دوساله درحال جمع کردن ماجراهای این رمان هستم. راستش🙈🙈 خودم از الان عاشق مش نوروز رمان هستم😊😊💋 سودی رو دعا کنید. از الان میدونم نوشتن این رمان واقعا انرژی زیادی میخواد🙏🙏🙏🙏🙏🙏 https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥