Перейти в канал

قســـــم به عشـــــق

344
و دلتنگیا خفه م میکرد و دیگه هیچکس و هیچ چیز نمیتونست حالمو خوب کنه. فقط باید این روزها از سرم میگذشت تا می فهمیدم چی شده. روزیکه مامان به بخش منتقل شد رسما برام عید بود و عروسی. همه مون بیمارستان بودیم و چون نمیتونستم بغلش کنم چنان سر مامان رو به سینه ام فشار میدادم که زنداداشم بازومو گرفته خندان گفت: حورا توروخدا اجازه بده مامان گاهی نفس بکشه. ما به جهنم، جواب دکتر و پروفسورش رو چی میدی؟ و چه روزهای شادی رو کنار مامان با حرفها و خنده هامون رقم میزدیم که مامان گاهی برامون خط و نشون می کشید که چطور دلمون اومده بی خبر و یهویی زیر چاقو بفرستیمش و حالا خیالمونم راحت باشه. اما نمیدونست بخاطر یه عمل چه اتفاقاتی رو از سر گذرونده بودیم که ته دلِ من دیوونه هم خالی تر از خالی بود. مامان یکی دوبار سراغ فهام رو گرفت که جوابی نداشتم بدم و فقط نگاه تاسفبار مامان بصورتم دوخته شده بود. اونروز که داداش و خاله کنار مامان بودند داداشم بزور منو به نمازخانه فرستاد کمی دست و بالمو دراز کنم و ساعتی استراحت کنم. واقعا هم نیاز داشتم و چقدر خسته بودم. اما وقتی بعد از خوابی یکساعته وارد اتاق مامان شدم بوی ادکلن فهام رسما توی دماغم پیچید. دلم می لرزید. پس داداش منو به نمازخانه فرستاده بود تا فهام بیاد مامانش رو ملاقات کنه. بعد هم رفته بود. حتی دلش نخواسته بود کمی بیشتر موندگار باشه و منم ببینه... آدم است دیگر، هر چقدر هم که قوی باشه و صبر و تحملش رو به رخ بکشه، گاهی زانوهاش از دردی طاقت فرسا تا میشه... مرد اگر عاشق شود شب زنده دارى ميكند زن ولى در عاشقــى ها بيقــرارى ميكند مرد ساكت ميشود بسيار و با بغض زياد در درونش موجى از افكار جارى ميكند زن اساساً در نبرد عاشقى بازنده است درد را آرامتر با گريه زارى ميكند مرد كم صبر است اين در چهره اش معلوم نيست زن وليكــن بيشتر چشــم انتظارى ميكند مرد گـاهــــى ميرود سمت نياز و اشتياق عمدتاً زنهــاى عاقــل را فــرارى ميكند در شكست عاشقى هم باز زن بازنده است چنگ بر دل، جنگ هــا با زخمِ كارى ميكند مرد اگر بازنده شد در جنگ ميگردد خموش مثل زن ، جنگى چنين كِـى انتحــارى ميكند؟ اى خوش آن رندى كه از بيم و هراس عاشقى شعر ميگويد فقط ، شب زنده دارى می کند🍃💔 #حتما_بخــــــــــونید👇👇👇 🌸🌸 عزیزان سودی رمانمون تا حدودی قسمتهای پایانیش هست که رمان نیمه ی جانم فقط #روزهای_زوج براتون ارسال میشه. #روزهای_فرد رمان جذاب و دلنشین دیگری رو در کانال شروع می کردیم که #توصیه می کنم خوندنش رو اصلا از دست ندید که خود من عاشقشم. از شنبه تا پنجشنبه هم کانالمون رمان خواهد داشت. منم فرصتی پیدا میکنم رمان "یکی بود یکی نبود" رو نوشتنش رو براتون شروع میکنم که خودم واقعا ذوق نوشتنش رو دارم. یه رمان قدیمی و خونه به خونه با شخصیتهایی جذاب و ماجراهایی دلنشین و #واقعی که دوساله درحال جمع کردن ماجراهای این رمان هستم. راستش🙈🙈 خودم از الان عاشق مش نوروز رمان هستم😊😊💋 سودی رو دعا کنید. از الان میدونم نوشتن این رمان واقعا انرژی زیادی میخواد🙏🙏🙏🙏🙏🙏 https://t.me/joinchat/AAAAAFKIdMqZtGCzD2CV4w 🔥🔥🔥☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ هشدار و اخطار: نشر رمانهای کانال با نام نویسنده یا فایل کردن آنها به هیچ عنوان...... به هیچ عنوان جایز نیست وگرنه رسما و بدون استثنا پیگرد قانونی خواهد داشت. تمامی رمانها هم در وزارت ارشاد ثبت شده در انتظار گرفتن مجوز برای چاپ هستند.🔥🔥🔥