62
✏متن فرمایشات:
5954 99-12-09
🔴۱- رجال ظهوری هم از خطا ایمن نیستند مگر آنکه حصار الهی به آنها قرار گیرد.
۲- آنگاه که جبرائیل با دحیة ابن کلبی قاطی میشود پیامبر از نزولات وحی گیج میگردد.
۳- خودکشی برای کسی است که به آخر خط رسیده باشد.
۴- دلیل دیگری بر عدمِ صحّت قرآن.
۵- با چنین احوالی، چگونه میتوان حق را از باطل تشخیص داد.
--------------------------------------------------
درس اول:
🔵رجال ظهوری هم از خطا ایمن نیستند مگر آنکه حصار الهی به آنها قرار گیرد.
- «قَالَ علی (ع) فَاِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ اَنْ اُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي اِلَّا اَنْ يَكْفِيَ الله مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ اَمْلَكُ بِهِ مِنِّي».
📚کتاب کافی جلد ۱۵، صفحه ٧٨۵، کتاب بحارالانوار جلد ٣۴ صفحه ۱۸۶، کتاب نهجالبلاغه خطبه ۲۱۶ است.
🔸از ابن ابیالحدید از امیرمان است،
خیلی حرف جالبی زده است میگوید:
«فَاِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ» نفْس من بالا نیست بالاتر از شما نیست «اَنْ اُخْطِئَ» که خطا کند.
ببین این هم رفت در فاز «عدم اختیار در
گناه»! همۀ اینها را جمعبندی کنید.
🔸میگوید من هم خطاکارم، من هم میلغزم. «وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي» کاری که میکنم امنیّت ندارم، شاید به خطا برود شاید به بار ننشیند شاید عکسالعمل منفی داشته باشد «اِلَّا اَنْ يَكْفِيَ الله» مگر اینکه خدا دخالت کند «مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ اَمْلَكُ بِهِ مِنِّي».
🔸آن متشرعی که میگوید «جبر نداریم» این هم یک سند دیگر اضافه شد، «يَكْفِيَ الله مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ اَمْلَكُ بِهِ مِنِّي» میگوید همهٔ وجودم دست اوست من که مالک نیستم.
🔸آقا این ماشینی که در آن نشستهای و از جادهٔ چالوس داری میآیی و پیچ و خم خطرناک دارد، ترمزش دست تو نیست ولی گازش دست توست، پدال گاز برای چه دست من است؟ بخاطر اینکه نفْس اماره دارم؛ «این را میخواهم آن را میخواهم، اینجا بروم آنجا بروم، این را بگویم آن را بگویم». رسماً امیر ما گفت که ما اختیاری نداریم!
--------------------------------------------------
درس دوم:
🟠آنگاه که جبرائیل با دحیة ابن کلبی قاطی میشود پیامبر از نزولات وحی گیج میگردد.
- «حَدَّثَنَا اَبُو الْوَلِيدِ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ ابْنُ مَيْسَرَةَ اَخْبَرَنِي قَالَ سَمِعْتُ النَّزَّالَ سَمِعْتُ عَبْدَ الله يَقُولُ سَمِعْتُ رَجُلاً قَرَأَ آيَةً سَمِعْتُ مِنَ النَّبيِّ صلى الله عليه وسلم خِلافَها فأخَذْتُ بيَدِهِ فأتَيْتُ به رَسولَ الله صلى الله عليه وسلم فقالَ كِلاكُما مُحْسِنٌ قالَ شُعْبَةُ اَظُنُّهُ قالَ لا تَخْتَلِفُوا فاِنَّ مَن كانَ قَبْلَكُمُ اخْتَلَفُوا فَهَلَكُوا».
📚کتاب صحیح البخاری جلد ۳ صفحه ۱۲۰، کتاب مسند احمد ابن حنبل جلد ۷ صفحه ۳۷۵ است.
🔹حدیث کرد ابوالولید، او از شُعبه و او از عبدالملک فرزند مَیسره، گفت «اَخْبَرَنِي» به من خبر بده!
طرف گفت «سَمِعْتُ عَبْدَ الله يَقُولُ» عبدالله به ما گفت «سَمِعْتُ رَجُلاً قَرَأَ آيَةً سَمِعْتُ مِنَ النَّبيِّ» گفت من پیش پیغمبر بودم، «خِلافَها» این شخص داشت یک چیز دیگری میخواند به نام قرآن! «فأخَذْتُ بيَدِهِ» دستش را گرفتم و گفتم این چیست که میخوانی؟ اراجیف است قرآن که نیست!
🔹«فأتَيْتُ به رَسولَ الله» پیش پیغمبر رفتیم، «فقالَ كِلاكُما مُحْسِنٌ» گفت هر دو نیکو است. چطور میشود؟ شاید برای همین هفتتا کاتب داشته، به هر کاتبی یک چیزی میگفته، شاید این شخص که اسمش را آوردیم از جمله کُتاب باشد، پیغمبر یک چیزی گفت و تو فراموش کردی که چه گفته است.
🔹«قالَ شُعْبَةُ اَظُنُّهُ قالَ لا تَخْتَلِفُوا فاِنَّ مَن كانَ قَبْلَكُمُ اخْتَلَفُوا فَهَلَكُوا» پیغمبر آمد ماستمالی و مالهکشیاش کند گفت: «اختلاف نکنید، اقوام گذشته در اختلافاتشان از بین رفتند»!
--------------------------------------------------
درس سوم:
🟡خودکُشی برای کسی است که به آخر خط رسیده باشد.
- «وَ فَتَرَ الوَحْیُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِیُّ فِیمَا بَلَغَنَا حُزْناً غَدَاً مِنْهُ مِرَاراً کَیْ یَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ فَکُلَّمَا اَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِکَیْ یُلْقِیَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اِنَّکَ رَسُولُ الله حَقّاً فَیَسْکُنُ لِذَلِکَ جَاْشُهُ وَ تَقِرُّ نَفْسُهُ فَیَرْجِعُ فاِذَا طَالَتْ عَلَیْهِ فَتْرَةُ الوَحْیِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِکَ، فَاِذَا اَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ».
📚کتاب صحیح بخاری جلد ۹ صفحه ۲۹، کتاب مسند احمد ابن حنبل جلد ۴۳ صفحه ۱۱۳ است.
این درس هم از آن کلیدهایی است که