62
باید به قفل جهالت بزنیم و بازش کنیم.
💠میگوید «یک روزی پیغمبر اندوهناک شد»، چه کسی میگوید؟ عایشه میگوید.
«حُزْناً غَدَاً مِنْهُ مِرَاراً کَیْ یَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ» گفت از شدّت ناراحتی میرفت نوک کوه «فَکُلَّمَا اَوْفَى» هر چه ناله در کوه میکرد پاسخی نمیآمد.
💠برای چه ناله میکرد، چرا سر کوه رفته بود؟ چون اولین باری که جبرائیل با او حرف زد سر کوه و در غار حرا بود، حالا دیده چند وقت است که نیامده، خب بابا جبرائیل هم باید مرخصی برود، اگر شب و روز آیه نازل میکرد قرآن میشد بیست جلد که ده جلد آن ناسخ و ده جلد آن منسوخ میشد. خدا به شما رحم کرد!
💠«فَیَرْجِعُ فاِذَا طَالَتْ عَلَیْهِ فَتْرَةُ الوَحْیِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِکَ، هر روز سر کوه میرفت که ببیند آیا وحی میآید»، آخر ما دربارهٔ وحی چند جور مطلب داریم کدام یک از آنها را باور کنیم؟
«پیغمبر سرِ کوه میرفت که وحی نازل بشود؟»، مگر وحی در خانهٔ عایشه نازل نمیشد؟
💠«فَاِذَا اَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ»، حالا در ترجمه فارسی آن نوشته که «پیغمبر میخواست خودکُشی کند، از آن بالا میخواست خودش را به پایین بیندازد»، حالا عایشه زن پیامبر است، مادر چهار پنجم مسلمین است، این کلام را که میگوید اصلاً شاید پیغمبر با عایشه دعوایش شده بود که سر کوه میرفت! بعد برای اینکه عایشه آبروداری کند میگفت «وحی قطع شده پیغمبر میرفت سر کوه»، این نمیخورد به آن احادیثی که میگوید جبرائیل زیر لحاف عایشه میرفت و سخن خدا را میگفت.
--------------------------------------------------
درس چهارم:
🟣دلیل دیگری بر عدمِ صحّت قرآن.
- «حَدَّثَنَا اَبُو سُلَیْمَانَ اَحْمَدُ ابْنُ هَوْذَةَ قَالَ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ ابْنُ اِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الله ابْنُ حَمَّادٍ الْاَنْصَارِیُ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ ابْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْاَصْبَغِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً یَقُولُ کَاَنِّی بِالْعَجَمِ فَسَاطِیطُهُمْ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ کَمَا اُنْزِلَ قُلْتُ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا اُنْزِلَ فَقَالَ لَامُحِیَ مِنْهُ سَبْعُونَ مِنْ قُرَیْشٍ بِاَسْمَائِهِمْ وَ اَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا تُرِکَ اَبُو لَهَبٍ اِلَّا اِزْرَاءً عَلَی رَسُولِ الله لِاَنَّهُ عَمُّهُ».
📚کتاب الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب جلد ۲ صفحه ۲۳۳، کتاب بحارالانوار جلد ۵۲ صفحه ۳۶۴، کتاب الغیبة (للنّعمانی) النص ۳۱۸، کتاب تفسیر البیان الصافی جلد ۱ صفحه ۲۹۸، کتاب سفینه البحار جلد ۶ صفحه ۱۶۶ است.
در این درس امیر ما یک پردهای را کنار زده که این چیزی که در خانههای شما هست قرآن نیست.
✍حدیث کرد ابوسلیمان احمد بن هوذه گفت حدیث کرد برای من ابراهیم ابن اسحاق النهاوندی، او گفت حدیث کرد برای من عبدالله ابن حماد الانصاری عن صبّاح المُزَنی که همه اینها سلسله روات هستند، عن الحارث ابن حصیره عن الاصبغ ابن نباته، اصبغ ابن نباته یار امیر است، اینجا او سخن میگوید.
♦️«قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً» گفت شنیدم از علی «یَقُولُ کَاَنِّی بِالْعَجَمِ فَسَاطِیطُهُمْ» که گفت خیمههای ایرانیها را میبینم در مسجد کوفه که قرآن تعلیم میگیرند «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ» آگاه میکنند مردم را از قرآن، «کَمَا اُنْزِلَ» همانطوری که نازل شده است.
♦️«قُلْتُ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا اُنْزِلَ» من رفتم پای درسشان نشستم، دیدم این که قرآن نیست، یک چیز هشتالهفتی است «وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا اُنْزِلَ» این مثل آن نیست که نازل شده است.
♦️«فَقَالَ لَامُحِیَ مِنْهُ سَبْعُونَ مِنْ قُرَیْشٍ بِاَسْمَائِهِمْ» امیر گفت: بله، این آن نیست، «وَ اَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا تُرِکَ اَبُو لَهَبٍ اِلَّا اِزْرَاءً عَلَی رَسُولِ الله لِاَنَّهُ عَمُّهُ» گفت هفتادتا اسم یعنی رمز، یعنی سرگذشت، یعنی نقاط ضعف از قریش به اسم خودشان و به اسم پدرانشان بوده و اینها را برداشتند، بعد ابولهب را در سوره تبّت؛ «تَبَّتْ يَدَا اَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»، این آیه را گذاشتند که پیغمبر رنج بکشد و آبرویش برود.
♦️خب قرآن را چه وقت جمعآوری کردند؟ بعد از پیغمبر دیگر. همه اینها غضب شدههای پیغمبر بودند که تلافی میکردند خشم خود را برای از دست رفتن اعتقادات قدیم.
--------------------------------------------------
درس پنجم:
🟢با چنین احوالی، چگونه میتوان حق را از باطل تشخیص داد؟