Перейти в канал

متن فرمایشات

62
شریعت گفته ما را این حلال است به امر دیگرش فقدِ جنان است چه خوش باشد که دنیا را نقاهت زداید از چنین امرِ فقاهت زمین و آسمان با من به قهرند کواکب با مه و شمسم به جبرند به این خورده پای خلایق نگر جوابی بده ناله‌ها را بدَر ➖➖➖➖➖ اگر مستم و گر کورم به دنبال توام چنانم می‌دهی غرق تمنّای توام ➖➖➖➖➖ ای صاحب این زمان داغون! 🔹- صاحب الزمان مگر چه کاره است؟ خودش را نمی‌تواند نجات بدهد پشت هفتاد پرده قایم شده! ای صاحب این زمان داغون ای مالک هر ضعیف نالون وی جان جنان به هر عقیده تا کِی بکنی مرا لهیده 🔹- له شده‌ایم! آقا ماشین آمده زد، له کرد و رفت، گازش را گرفت و رفت. دقیقاً کارهای خدا همینطور است؛ بشر را آورده پوستش را در جادهٔ حیات کَنده بعد این خادمین این امامزاده که می‌خواهند به صاحبخانه آبرو بدهند مدام می‌گویند «صبر کنید اجر می‌برید نمی‌دانید که جایت در وسط بهشت است». بابا یک فکری برای الان آنها بکنید، بهشت مال آینده‌ای نامعلوم است. این بردهٔ تو نوا ندارد هر روز و شبش صفا ندارد ➖➖➖➖➖ تا بوده و بود سما همین است از سمع خدا جدا همین است 🔹- می‌گوید سمیع؛ الان فرق بین این خدا با آدم کر چیست؟ این نمی‌شنود او هم نمی‌شنود، تازه به آدم کَر می‌شود با علائم رساند که چه چیزی می‌خواهد. اینک تو بگو ستاره‌ام کو؟ آن شمس و قمر به بخت من کو؟ روزم شده شب، فراغتم کو؟ 🔹- این انسان بیچاره یک لحظه آرام و قرار ندارد، هر دم خبر بدی به او می‌رسد. روزم شده شب، فراغتم کو؟ هر لحظه به خاکم و فرج کو؟ ➖➖➖➖➖ به خدا قسم که جان بر سر دار است 🔹- نمی‌بینی؟ حتماً باید برایت قسم بخوریم؟ بابا اعدامی یک لحظه است تمام می‌شود، دست و پا می‌زند بعد هم از مجاری مختلفش آب بیرون می‌ریزد تمام شد، ولی این اعدامی بیچاره یعنی منتظر روزی صدبار می‌میرد و زنده می‌شود! به خدا قسم که جان بر سر دار است از شوکت و عزّتت غبار است 🔹- این ایام همه خانه‌هایشان را غبار تکانی می‌کنند تو هم بیا دل‌های ما را از این کدورت و دوری شستشو بده! ➖➖➖➖➖ خدایا داد از این دل که فریادش کند ما را به این گِل 🔹- برای چه گِل را آدم کردی؟ ها؟ می‌خواستی بگویی زور داری؟ خب تو که کوه را آفریدی، اقیانوس را آفریدی، همه اینها دالّ بر قدرت توست، انسان بدبخت را چرا آفریدی! 🔹- «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ» از خاک آفریده شدید! خداوندا کجا رفت آن همه ظِل که در هر جا روم آمد به من قِل ➖➖➖➖➖ من مُفلسم و گناهم این است دل دل شدم و قضا چنین است 🔹- خودت ما را گدا کردی بعد هم آدرس دادی که ای فقرا بیایید آنجا به شما پول می‌دهم، خشکه می‌دهم! هزاران سال است که به این نقشهٔ جغرافیایی و اطلس می‌آیند و ناامید به عقب برمی‌گردند، چقدر در این مسیر مُردند! ملعون که تو کردی همه عصرم رحمت تو نگو، بلای جانم 🔹- تو که دنیا را لعنت کردی «الدُّنْيَا ملْعُونُ» چرا ما را اینجا آوردی؟ «و فیها ملْعُونِة» هم ظرف ملعون و لعنت شده و هم آن چیزی که در ظرف است. اِرحم تو بگفتی و قلم رفت از من تو مپرس کِی کجا رفت 🔹- می‌گوید قلم خورد بر لوح. دین چه می‌گوید؟ می‌گوید «لوح و قلم و کرسی» که یک مثلث است. ‌«قلم» می‌نویسد؛ جناب جبارالجبابره! «لوح» صفحهٔ زندگیست، مگر ندیدی می‌گوید که روی پیشانی‌اش نوشته بدبخت! «کرسی» هم محل اقتدار است. ➖➖➖➖➖ شهرهٔ آفاق شدم، در انتظارم کوبیده شدم، در این بدائم صد ناله اگر کنم، شنیدار نباشد 🔹- تا دیروز که نماز می‌خواندیم رو به دیوار حرف می‌زدیم، امروز هم که داریم عریضه می‌دهیم باز هم همان قصّه تکرار شده! صد ناله اگر کنم، شنیدار نباشد شلّاق اگر زنی، خبردار نباشد 🔹- آنچنان می‌بُرد که خودت نفهمی! شنیدی که می‌گویند «با پنبه سر می‌بُرّد»؟ این خود خداست! یکطوری تو را از آن بالا به پایین می‌اندازد؛ سلامتیت را می‌گیرد، مالت را می‌گیرد، لذّت زندگی را می‌گیرد، خوش اخلاقی‌ات را می‌گیرد، اعصابت را بهم می‌ریزد. این شیوهٔ بنده‌داری توست! 🔹- پیغمبر می‌خواست نظام برده‌داری را براندازد در حالی‌که این برده‌داری دور زد آمد سر جای اولش، چند پله هم رفت بالا، حالا خدا برده‌داری می‌کند! این شیوهٔ بنده‌داری توست با هر گله‌ای، غضب نموده سر ماست ➖➖➖➖➖ 🔹- حالا با من زمزمه کن؛ بارالها، رهبر مستضعفین کِی خواهد آمد؟ 🔹- آن کسی که تبلیغش را می‌کردند هزار و دویست سال است که همه را منتظر گذاشته! بارالها، رهبر مستضعفین کِی خواهد آمد ما که در جور غرامت گم شده، پس والیَم کِی خواهد آمد ➖➖➖➖➖ عجب دادی به این ماهت