71
📚کتاب رجال کَشّی باب اختیار معرفة الرجال صفحه ۲۷۱، کتاب منتهی المقال فی احوال رجال از شیخ محمد ابن اسماعیل مازندرانی جلد ۶ صفحه ۴۲۸، کتاب معجم رجال حدیث از سید الخوئی جلد ۲۰ صفحه ٣١۴، کتاب قاموس الرجال از شیخ محمدتقی تُستری جلد ۱ صفحه ۵۳۴ است.
✍سلسله محدثین؛ جعفر ابن معروف از حسن ابن نعمان از یحیی از اسماعیل ابن زیاد الوسطی از عبدالرحمان ابن حجاج از هِشام ابن حکم صحابی معروف امام صادق، از ابی الحسن نقل میکند از امام رضا:
«قَالَ لَا تَتَكَلَّمْ فَاِنَّهُ قَدْ أَمَرَنِي اَنْ آمُرَكَ اَنْ لَا تَتَكَلَّمَ» امام فرمود که باید سکوت کرد. «تقیه و کلّمالناس» برای رجال ظهوری دوتا ترمز است!
💮هشام از نطاقین بوده میگوید یک نامهای از امام کاظم به دست من رسیده که حضرت فرمودند: «سکوت کن، همانطوری که به من امر شده به تو نیز امر شده که سکوت کنی»! چون هشام برای امام زیاد تبلیغ میکرد.
💮دقّت کنید؛ میگوید که «به من امر شده سکوت کنی». من وقتی که میگویم این دین قابل اجرا نیست قابل اعتماد نیست سر همین است، اهل سنّت را که آنطوری رد میکنیم و تشیع هم که رؤسایش اینها هستند آن وقت ماحصل چنین دینی، چه چیزی ته آن میماند؟
💮میگوید به من هم گفتند حرف نزن. چه کسی گفته است؟ «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي»، «لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ».
میگوید که هشام حرف خودش را میزد و آن رفیقش سکوت کرده بود، هشام از حرف زدن دور شد و سکوت را شکست، در این موضوع عبدالرحمان ابن حجاج او را توبیخ کرد و گفت مگر امام تو نگفته باید سکوت کنی؟ گفت «سُبْحَانَ اللهِ» ای هشام چرا حرف زدی در حالیکه منع شده بودی؟
💮بعد از مدتی امام به هشام گفت: ای هشام آیا شرکت در خون مسلمانی تو را خوشحال میکند؟ «فَمَا بَالُ هِشَامٍ يَتَكَلَّمُ وَ اَنَا لَا اَتَكَلَّمُ قَالَ أَمَرَنِي اَنْ آمُرَكَ اَنْ لَا تَتَكَلَّمَ وَ اَنَا رَسُولُهُ اِلَيْكَ» امام کاظم گفته سکوت کن! با اینکه امام کاظم در سیاهچال و زندان بود، در دستبند و پابند بود نگفت مردم بیایید برای من تظاهرات کنید، نگفت رفراندوم کنید که من بیرون بیایم یا نه، نگفت علیه حکومت میتینگ بگذارید بلکه گفت «ساکت باشید». برای چه؟ برای اینکه خونریزی نشود و خون مردم ریخته نشود.
💮هشام گفت «مِثْلِي لَا يُنْهَى عَنِ الْكَلاَمِ» چون هشام خیلی حرفزن بود، قدرت بیانش زیاد بود و حافظهاش قوی بود هر جا میرفت مخالف امام را ضربه فنی میکرد. گفت «يَا هِشَامُ قَالَ لَكَ أَ يَسُرُّكَ اَنْ تَشْرَكَ فِي دَمِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ» آیا حرفها را سرایت میدهی به جامعه تا مُسلمی کشته شود؟
💮«قَالَ لَا قَالَ وَ كَيْفَ تَشْرَكُ فِي دَمِي»، این خیلی جالب است، این محل بحث و محاجه است؛ امام به او گفت: «تو خون مسلمانی را نمیخواهی بریزی خون من را داری میریزی»! یعنی حرف پشت پرده را عیان کردی.
💮خب حالا تکلیف متدیّن چیست؟
ببینید امام صادق چه میگوید؟ میگوید «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي، دین ما دین تقیه است»، نمیگوید «اَلتَّقِيَّةُ مِنَ دِينِ»! خوب حواست را جمع کن، خود دین میگوید تقیه است، «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دَيْنُ آبَائِي»، میگوید «آبَائِي» یعنی تمام اجدادشان پدرانشان تقیه کردند، یعنی امیر ما وقتی قرآنش را آورد و دید که خریدار ندارد برایش توطئه میکنند سریع قرآن را به خانه برد و همین قرآن آقای عثمان را قبول کرد.
اینهایی که میگویند «اگر راست میگویید چرا ائمه به این کتاب اعتراض نکردند» گوششان را بگیرید و به آنها بگویید، این روایت جواب همه را میدهد؛ میگوید که «همه آبا و اجداد ما تقیه کردند».
💮خب تقیه هم یعنی واقعی نگفتن یعنی پنهانکاری یعنی اینکه تو الان نمیدانی که حق چیست و باطل چیست، چون به وسیلهٔ ائمه باید بفهمیم، نمیفهمیم، چون دهانشان بسته است.
💮وقتی که من میگویم از آن بالا سرچشمه گلآلوده است حواست را جمع کن یعنی بالاتر از شماها رجال ظهوری بودند و تمام آنها از پیغمبر تا آخرین فرزند گرفتار تقیه بودند و آن را نمیشد کاری کرد.
خدانگهدار