67
متفرقه 06-12-99
کلاس چهارشنبه در تبعید (٣١)
بیانات معلّم کبیر تحت عنوان:
«دلخوشی منتظر».
💠هر کس برای زندگی یک دلخوشی دارد، یعنی دلش را به یک چیزی، به یک کسی و به یک کاری خوش کرده است. دلخوشی یکی گرمی خانواده است، دلخوشی یکی کسب و کارش است، دلخوشی یکی مدیریّتش است.
دلخوشی طبیب معالجه شدن بیمارش است، دلخوشی مهندس و معمار اتمام بهینهٔ کارش در ساختمان است.
💠دلخوشی ما چیست؟
تمام دلخوشیها کاذب و مجازی است، دروغ، فریب و غرور است چون عالَم عصر فناست، همه چیز در اینجا از بین میرود. عمر بعضی از حیوانات دراز و عمر بعضی از آنها کوتاه است، اشجار، احجار و بحار هم همینطور!
💠آنچه که منتظر را به پیش میبرد یک انرژی از پشت است که او را بسمت جلو میکشاند، این موقعیّت بخاطر فرار از گذشته است.
💠الان شما پشت سرتان را نگاه میکنید عمر از دست رفته، هم خوشحال هستید و هم ناراحت؛ ناراحت هستید از اینکه چرا عمرتان در مادیات و معنویات برباد رفت، چرا اندوختهای نداشتیم.
💠دلخوشی یکی زمان حال است، که دلش خوش است به اینکه رَوند انتظار برایش صحیح و کامل و دلخواه است و برای آینده که ظهور به معنای وصل به اصل و زمان میانی بقعةالانوار را باور کرده است.
💠ما باید به دلداشتهها، دلدادهها و دلگرمیها سوخت برسانیم، درست است که از بالا اراده است اما از پایین اختیار در چارچوب جبر است.
💠هر کسی از اهل زمین یک امید و آرزویی دارد که به بعضی از آنها میرسد و به بعضی از آنها نمیرسد، به آنهایی که میرسد دوام ندارد، خرج زیبایی میکند از جایی دیگر آبش درمیآید یکطوری دیگر مصیبت پیدا میکند، خرج تحصیل میکند یا کار گیرش نمیآید یا اینکه کار دلخواه گیرش نمیآید، دختر و پسر خرج زندگی مشترک میکنند یا پشیمان هستند یا جدا شدند یا جنگ و جدال دارند.
💠دلخوشی ما بر اساس گذشت از گذشته است. خوشحالیم که میبینیم دست عواملی که بر سر ما کلاه گذاشتند باز شده و ناراحتیم که چرا زودتر از خواب بیدار نشدیم.
💠شما باید همیشه این امیدواری را در وجودتان زنده نگه بدارید. یادت هست یک درس داشتیم که گفت «خدا به اندازهایی که بعد از هر بداء عبادت میشود راضی نمیگردد»، یعنی بداء که میآید خون به جگر میکند، اعصاب را خرد میکند ولی بعدش دوباره میگوید امروز نشد فردا، این هفته نشد هفته دیگر، این ماه نشد ماه دیگر، این سال نشد سال دیگر، نمیبُرد و کم نمیآورد.
💠اینهایی که میبینید بُریدند ما در طی چهل سال، جذبههای بسیاری و دفعهای چندی داشتیم یعنی اگر ملاحظه بکنید آنهایی که بُریدند در برابر آنهایی که گرویدند هیچ هستند. بُریدهها انگشت شمار هستند، در طول این چهل سال شاید به عدد انگشتهای دست و پا نرسند ولی گرویدگان بسیار هستند گرویدگان خاموش و بیسر و صدا.
💠ما برای اینکه زیر پایمان شُل و سُست نشود و فرو نرود مجبوریم که به این قطار در حال حرکت که اسمش انتظار است سوخت برسانیم. انرژی که میدهید
- طراوت در کلاس
- خوشبینی در تحصیل
- امیدواری در توسل است.
💠اینهایی که ما را ترک کردند و رفتند به جمع غیبتمداران پیوستند نه آن موقعی که با ما بودند خیر دیدند همانطور که خودشان میگویند و نه وقتی که بُریدند، وقتی که با ما بودند نیت آنها به نیّات دیگر آغشته بود و ما را صد در صد برای راه نمیخواستند بلکه برای کار میخواستند که برایشان کار انجام بدهیم الان هم که بُریدند از اینجا رانده و از آنجا مانده شدند، درست است که میخواهند با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه دارند واِلّا همهٔ آنها وجودشان زرد است و به پاییز پیوند دارد.
💠برای ما شغلی است همه جانبه به نام انتظار که نسخهاش را داشتیم، منتظر یک زمان خاص در اتاق انتظار نمینشیند بلکه دائماً در اتاق انتظار است، اثاث کشیده و در آنجا زندگی میکند، منزل جمعی خود را ترک کرده، «منزل جمعی» به معنای افکار متفاوت و متغیر و فراگیری که او را نسبت به راهِ انتظار سرد میکند و از حرارت میاندازد.
باید حواستان را نسبت به این مسائل جمع کنید.
خدانگهدار