64
✏متن فرمایشات:
5951 99-12-06
🔴۱- کمربندهای امنیتی خدا بر دوستانش سُست و بیاعتبار است تا ذلّتگاههای آنان!
۲- تجسّم وعدههای الهی در زمین مایهٔ یأس و بدبینی گرویدگان خواهد شد.
--------------------------------------------------
درس اول:
🟡کمربندهای امنیتیِ خدا بر دوستانش سست و بیاعتبار است تا ذلّتگاههای آنان.
- «محمد ابْنُ یعقوب عَنْ علی ابْنُ ابراهیم عَنْ ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ اَبِي اَيُّوبَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ اِنَّ يَزِيدَ ابْنَ مُعَاوِيَةَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ وَ هُوَ يُرِيدُ الْحَجَ فَبَعَثَ اِلَى رَجُلٍ مِنْ قريْشٍ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ أَ تُقِرُّ لِي اَنَّكَ عَبْدٌ لِي اِنْ شِئْتُ بِعْتُكَ وَ اِنْ شِئْتُ اسْتَرْقَقْتُكَ اِلَى اَنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ اِنْ لَمْ تُقِرَّ لِي وَ اللهِ قَتَلْتُكَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ لَيْسَ قَتْلُكَ اِيَّايَ بِاَعْظَمَ مِنْ قَتْلِكَ الْحُسَيْنَ قَالَ فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ ثُمَّ اَرْسَلَ اِلَى عَلِيِّ ابْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَقَالِهِ لِلْقُرَشِيِّ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ ابْنُ الْحُسَيْنِ أَ رَاَيْتَ اِنْ لَمْ اُقِرَّ لَكَ اَلَيْسَ تَقْتُلُنِي كَمَا قَتَلْتَ الرَّجُلَ بِالْاَمْسِ فَقَالَ لَهُ یَزِیدُ لَعَنَهُ الله بَلَى فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ ابْنُ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْرَرْتُ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ اَنَا عَبْدٌ مُكْرَهٌ فَاِنْ شِئْتَ فَاَمْسِكْ وَ اِنْ شِئْتَ فَبِعْ فَقَالَ لَهُ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللهُ اَوْلَى لَكَ حَقَنْتَ دَمَكَ وَ لَمْ یَنْقُصْكَ ذَلِكَ مِنْ شَرَفِك».
📚کتاب وسایل الشیعه جلد ۱۶ صفحه ۲۵۳، کتاب کافی جلد ٨ صفحه ۲۳۵، کتاب مِرآةُ العُقُول جلد ۲۶ صفحه ۱۷۸ است.
🔷محمد ابن یعقوب از علی ابن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب از ابی ایوب از بُرید ابن معاویه که شاگرد امام باقر بوده؛ «قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ اِنَّ يَزِيدَ ابْنَ مُعَاوِيَةَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ وَ هُوَ يُرِيدُ الْحَجَ» یزید پسر معاویه آمد حج به جا بیاورد، حاج آقا یزید!
🔷«فَبَعَثَ اِلَى رَجُلٍ مِنْ قريْشٍ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ أَ تُقِرُّ لِي اَنَّكَ عَبْدٌ» یک مرد قریشی را دید و گفت اقرار میکنی که تو بردهٔ من هستی؟ «أَ تُقِرُّ لِي اَنَّكَ عَبْدٌ لِي اِنْ شِئْتُ بِعْتُكَ وَ اِنْ شِئْتُ اسْتَرْقَيْتُكَ» این مرد قریشی چه کسی بود؟ یکی از اقوام امام سجاد بود.
بابای امام سجاد را با آن وضع کشته، خودش هم به مکه آمده در حریم مثلاً امن الهی و دارد بازماندهٔ مظلوم حسین را تهدید میکند.
🔷«اِلَى اَنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ اِنْ لَمْ تُقِرَّ لِي وَ اللهِ قَتَلْتُكَ» گفت اگر اقرار نکنی به آنچه که گفتم که «رعیت، بردهٔ حلقه به گوشِ زرخریدِ حاکم است، اگر بخواهد او را میکُشد و اگر بخواهد او را بعنوان غلام میفروشد».
«فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ لَيْسَ قَتْلُكَ اِيَّايَ بِاَعْظَمَ مِنْ قَتْلِكَ الْحُسَيْنَ» گفت تو که قتل کلّی را انجام دادی با کشتن حسین.
♻️«قَالَ فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ ثُمَّ اَرْسَلَ اِلَى عَلِيِّ ابْنِ الْحُسَيْنِ» آن قبلی از اقوام امام سجاد بود بعد به دنبال خود امام سجاد فرستاد «فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَقَالِهِ لِلْقُرَشِيِّ» همان حرفی که به قریشی زده بود «لِلْقُرَشِيِّ»، که یا تو را میفروشم یا میکُشم.
♻️«فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ ابْنُ الْحُسَيْنِ أَ رَاَيْتَ اِنْ لَمْ اُقِرَّ لَكَ اَلَيْسَ تَقْتُلُنِي كَمَا قَتَلْتَ الرَّجُلَ بِالْاَمْسِ» امام سجاد گفت اگر من اقرار کنم که من بردهٔ تو هستم، در اختیار تو هستم، زیردست تو هستم و زیر پای تو هستم مرا مثل قریشی که دیروز کشتی میکشی؟ «قَالَ لَهُ یَزِیدُ لَعَنَهُ الله بَلَى» یزید گفت بله، برای یزید کشتن مردم مثل آب خوردن است.
🔺«فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ ابْنُ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْرَرْتُ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ» ببینید چقدر خدای تعریف شده در لسان مذاهب و ادیان، بیکفایت است که حقّش را یک حاکم میگیرد و همان کاری را که خدا میکند حاکم هم میکند و از یک طرف هم بیمسئولیتی خدای زمین که امام تعیین میکند و بعد او را در اختیار جلاد رها میکند.
🔺امام سجاد گفت که «قَدْ اَقْرَرْتُ لَكَ بِمَا سَأَلْتَ اَنَا» آنچه که میخواهی من اقرار میکنم؛ «اَنَا عَبْدٌ مُكْرَهٌ» بردهٔ تو هستم نوکر تو هستم «فَاِنْ شِئْتَ فَاَمْسِكْ وَ اِنْ شِئْتَ فَبِعْ» اگر میخواهی من را ببخشی یا اینکه من را بفروشی.