70
💮فاطمه میگوید من و بچههایم گرسنه هستیم در حالیکه تو پولش را بخشیدی. سپس فاطمه با عصبانیّت منزل علی را ترک میکند و راهیِ منزل پدر میشود و در این هنگام جبرئیل بر محمد نازل میشود و میگوید به فاطمه بگو تو حق نداری علی را بزنی! خوب دقت کنید؛ علی را زده! ما چقدر غلوّ کردیم.
💮ببین این اسنادی که من خواندم مال شیعه است، دیگر متشرع نمیتواند بگوید که «مال سنّیهاست، ما به سنّیها چکار داریم!» این چهارتا مسند که خواندم، مستند که داشتیم همه از شیعه است.
💮خب پس فاطمه، هم علی را زده و هم لباسش را پاره کرده و از خانه بیرون زده! «قُلْ لِفَاطِمَةَ لَیْسَ لَكِ اَنْ تَضْرِبِي عَلَى یَدَیْهِ» امیرالمؤمنین هم شکایت فاطمه را به پدرش کرده، «لَیْسَ لَك» تو نباید این کار را میکردی «تَضْرِبِي» من را بزنی «عَلَى یَدَیْهِ وَ لَا تَلْزِمِی بِثَوْبِهِ» پاره کند لباسش را.
💮«فَلَمَّا أَتَى رَسُولُ اللهِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَجَدَ فَاطِمَةَ مُلَازِمَةً لِعَلِيٍّ» پیغمبر آمد درگیری را دید «فَقَالَ لَهَا یَا بُنَیَّةِ مَا لَكِ مُلَازِمَة لِعَلِیٍّ» گفت دخترم چرا با علی درگیر شدی؟ «قَالَتْ یَا اَبَتِ بَاعَ الْحَائِطَ الَّذِی غَرَسْتَهُ لَهُ بِاثْنَیْ عَشَرَ اَلْفَ دِرْهَمٍ» گفت آن چیزی که به علی بخشیدی که قیمتش خیلی زیاد بود، دو هزار دِرهم بود، همه را به نیازمندان داد!
💮«وَ لَمْ یَحْبِسْ لَنَا مِنْهُ دِرْهَماً» یک دانه دِرهم آن را هم نیاورد، «نَشْتَرِی بِهِ طَعَاماً» یک دِرهم میداد ما یک چیزی میخریدیم، بچهها گرسنه هستند.
«فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ اِنَّ جَبْرَئِیلَ» گفت دخترم، جبرئیل «یُقْرِئُنِی مِنْ رَبِّیَ السَّلَامَ» همین الآن آمد.
خوشم میآید این جبرائیل سر بزنگاه میرسد، انگار این جبرائیل کار و زندگی نداشته همین دور و بر پیغمبر میپلکیده تا پیغمبر نیاز داشته سریع آیه نازل میشده!
💮«یَقُولُ اِقْرَاْ عَلِیّاً مِنْ رَبِّهِ السَّلَامَ» به علی سلام برسان «وَ أَمَرَنِی اَنْ اَقُولَ لَكِ لَیْسَ لَكِ اَنْ تَضْرِبِی عَلَى یَدَیْهِ» تو حق نداری. «لَیْسَ لَكِ» یعنی به تو نمیرسد این کارها، یعنی تو مال این حرفها نیستی، شأن علی خیلی بالاتر است.
«وَ لَا تَلْزِمِی بِثَوْبِهِ» لباسش را هم که جر دادی حق نداشتی.
💮«قَالَتْ فَاطِمَةُ» این جایش خیلی جالب است؛ «فَاِنِّی اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ لَا اَعُودُ اَبَدا» فاطمه همان جا استغفار کرد و گفت دیگر این کار را نمیکنم.
💮ببینید این را بگذاریم در کنار غلوّی که شیعه برای اهلبیت کرده و کاه را کوه نشان دادند. چقدر روایت داریم که «علی کمتر از گل به فاطمه نمیگوید»، پس این اسناد و مدارک را چکار کنیم؟ چقدر اسناد و مدارک داریم که هر دو عاشق هم بودند.
--------------------------------------------------
با امیرم میروم
سوی جنّت میروم
من اسیرم، میروم
با این طنابم میروم
با سمیعم میروم
با بصیرم میروم
با کریمم میروم
با جوادم میروم
این علیّ عالیِ اعلیٰ برَم
دیدهبانم طارقست، با ملائک میروم
➖➖➖➖➖
شب میلادِ پدر در سحر است
چون کواکب همگی در کرم است
حیدرم گفت که مایملکِ من هیچ شده
کوکبی نیست مرا، چونکه شفق دیر شده
🔹- «اَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ» هر صبحی که میآید منتظر نگاه به در میکند که آیا امروز صبح موعود است یا نه!
پیروش گفت که ما را ز قضا لخت شده
🔹- قضا و قدَر ما از تمام مواعید کریمه عریان شده!
پیروش گفت که ما را ز قضا لخت شده
آنچه یک زنده بخواهد همگی لوث شده
🔹- تو برای یک زنده چه گذاشتی؟ لخت و عریانش کردی، این همه وعدهها که دادی همه را منع کردی.
صانعا، لطف تو رویایِ منِ مرده دل است
از غم و غصّهٔ این خشمِ تو، آزرده تن است
🔹- آخر برای چه به ما خشم کردی؟ اگر میگویی گنهکار هستیم، که گناه را خودت ایجاد کردی، کشش و میل گناه را خودت قرار دادی. «فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» خودت مسئولیت مفاسد و مضرات را به عهده گرفتی، «وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ» دو راه بد و خوب را ما ارائه دادیم.
🔹- همه دل مُرده هستند هیچ کس برای زندگی انگیزه ندارد.
➖➖➖➖➖
از بسکه زدی بر همه عبدت چکشِ زور
🔹- بابا این کلهٔ ما استخوان است فولاد نیست که اینقدر به آن ضربه میزنی!
از بسکه زدی بر همه عبدت چکشِ زور
دیگر به فنا رفته سر به رهِ دور
🔹- دیگر سری نمانده که به نام تو بجنبد.
➖➖➖➖➖
چون ولادت یافت در کعبه امیرت
بدان معنیٰ شده وحدت به جانت
روز پدر آمد و بابِ ظفر شد
ادعیهٔ عمر تو عینِ فرج شد