107
✏متن فرمایشات:
متفرقه 03-08-1400
کلاس دوشنبه
بیانات معلم خیر تحت عنوان:
«سرابهای زندگی، عامۀ مردم را به وعدههای دروغ میکشاند».
✴️ در عصری زندگی میکنیم که فجایع غوغا میکند، نسبت به هزار سال قبل الان گرفتاریهای مردم شتاب گرفته است، آن موقع تمدن محدود بود کوچک بود و آزار و اذیّت مردم کم بود، الآن علم، صنعت، تجدد و تمدن باعث شده است که بشر را تصاحب کند.
✴️ انسان اسباب و ابزار زندگی را میخواهد که برای خودش ریاست کند بعد برعکس شده، مصائب، مشکلات، گرفتاریها و ناملایمات شده رئیس و بشر شده مرئوس!
✴️ این قانونِ «با سیلی صورتش را سرخ میکند» یا اینکه میگوید «خون دل میخورَد» همه اینها از درون است؛ خونِ دل. اینها برای این است که مردم در خفقان بمانند، آن غرورِ ناموردِ ناممکنِ ناصوابِ ناچیز نمیگذارد انسان حقایق را لمس کند و بفهمد یا به اشکالات و ایراداتِ خودش اعتراض کند.
✴️ دارالغرور خیلی گسترده دام دارد، تورش را برای مردم پهن کرده، مردم مثل ماهی در این تور افتادهاند و دست و پا میزنند و هیچ کس به داد دیگری نمیرسد، کسی پیدا نشده تا جامعهٔ بشریّت را اصلاح کند، همه ادعاست، همه طبل توخالی است.
✴️ انسانی که امروز در کرهٔ خاک زندگی میکند روی سبزهزاری نشسته که زیر آن باتلاق است، این سبزهزار را میبیند گلها را میبیند ولی جای خودش را نمیبیند که چقدر ناامن است، اگر تکان بخورد رفته ته باتلاق، همین برکهای که هست، برکهها، روی آن گلها و شاخههای درخت درمیآید و همه سبز است، تا میخواهی به آنجا بروی خیال میکنی که آنجا ادامهٔ زمین است تا پا میگذاری فرو میروی.
✴️ زندگی بشر متأسفانه تمام قد در غرور انباشته شده، غرور که به معنای نبودِ واقعیّت، الان مثلاً پولدار، غرور او را برمیدارد، در یک حادثهای اموالش را از دست میدهد، سالم است، غرور او را برمیدارد نگاه به کرونایی میکند میگوید خب من کارم محکم است و دفاعیات بدنم بالاست ولی چند روز بعد خودش میگیرد.
✴️ وظیفه منتظر این است که این خزهها و گلبرگها را که روی باتلاق یا روی برکه هست اینها را کنار بزند و ابزار گول زدن را از خودش دور کند.
✴️ تفاوت بین منتظر و عوام جامعه همین است که منتظر فردا را میبیند امروز را نمیبیند، عامهٔ مردم امروز را میبینند فردا را هم بر اساس دیدِ امروز تنظیم میکنند؛ طرف ازدواج میکند دوران نامزدی را میبیند، بقول قدیمیها خوشخوشانش است، مراسمی و رفت و آمدی و تخلیه شهوتی و... بعد تازه از خواب بیدار میشود با انبوهی از قرض و وام و خرابی اعصاب خودش و توقعات طرف خودش، میفهمد که اشتباه کرده است.
✴️ منتظر سعی میکند که از این اشتباهات دور باشد و تنها وسیلهٔ نجاتش هم همین مسیر انتظار است یعنی شما ازدواج میکنی ازدواج خوب است، وقتی ازدواج میکنی نباید در ازدواجت در پیوند زناشوییات استپ کنی، استپ یعنی اینکه همان دارالغرور، متاعالغرور، یعنی هضم بشود در این تزویج و بعد وقتی همه افکارش را آنجا ریخت مطالبات بالا میرود؛ مطالبات زن از شوهر، شوهر از زن، بچه از والدین، والدین از بچهها، چرا؟ چون زوم کرده روی امر ازدواج، ولی منتظر ازدواج را یک همراهی و همسفر بودن میداند و به سمت واقعیتها که کالبدشکافی غیبت از آنجا نشأت گرفته که دارالغرور است به آن سمت میرود.
✴️ ما باید خودمان را از این باتلاق و برکه نجات بدهیم، مثل همه مردم در آن افتادیم، جامعهٔ جهانی همه افتادهاند بخاطر همین فریبندگی دنیا. با چه چیزی بیرون بیاییم؟ چطوری خودمان را نجات بدهیم؟ به وسیلهٔ «وَعَدَ الله لَا يُخْلِفُ الله وَعْدَهُ»، «وَانْتَظِروا، فَتَرَقَّبُوا، فَتَرَبَّصُوا»، تبدیل آموزش به پرورش، کار سختی است اما همه چیز در دنیا سخت است.
آیا پول درآوردن سخت نیست؟ حفظ سلامتی سخت نیست؟ حفظ امنیّت سخت نیست؟ حفظ دارایی سخت نیست؟ آن سختیها را اکثریت قاطع ملل این کره تحمل میکنند یا از زیرش درمیروند ولی منتظر آن آخر خط را نگاه میکند که جبر مطلق است، این فکر برایش مُسکن است. اگر منتظر قرص اعصاب و قرص خواب میخورد، بخورد چیزی نیست اما در فراگیری از معالم الهیات ظهوری تجدید نظر کند!
✴️ یادتان هست یک نسخه داشتیم که نوکر پیغمبر تعریف میکرد، انس ابن مالک میگوید پیغمبر در عمرش هیچ وقت نگفت «اگر»، نگفت «چرا»، یعنی اگر اینطور بود بهتر بود، چون میدانست که خودش هیچ کاره است، یا «چرا اینطور شد»، تفسیر انشاءالله و ماشاءالله است. انشاءالله اگر خدا بخواهد؛ «اگر»! این به جای اگر است. ماشاءالله؛ «چرا»! یعنی چرا اینطوری شد؟ چرا آنطوری شد؟ ماشاءالله! خواست خدا بوده است.