Перейти в канал

متن فرمایشات

114
يُقَدِّر الشَّرّ وَ قَالَ عُمَر يُقَدِّرهُما جَمِيعاً وَ كُنَّا نَتَمَارِي فِي ذَلِكَ فَقَالَ اَلَا اَقْضِي بَيْنكُمَا بِقَضَاء اِسْرَافيل بَين جِبْرئِيل وَ مِيكَائِيل وَ قَد تَکَلَّمَ فِيهِ جِبْرئِيل وَ مِيكَائِيل فَقَالَ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ انَّهُمَا لاَوَّلَ الْخَلَائق تَکَلَّمَ فِيهِ وَ ذَكَر الحَديث وَ فِيه يَا اَبَا بكر اِنَّ الله لَو لَم يَشَأْ اَنْ يُقْضِي مَا خَلَقَ اِبْلِيس». 📚 کتاب لسان المیزان از ابن حجر جلد ۶ صفحه ۲۵۳، کتاب میزان الاعتدال از الذهبی جلد ۴ صفحه ۳٧۵، کتاب الدر المنثور از السیوطی جلد ۵ صفحه ۲۹۲، کتاب الموضوعات از ابن جوزی جلد ۱ صفحه ۲۷۴، کتاب السیر الکبیر از الشیبانی جلد ۱ صفحه ۱۶۱ است. ✍ سلسله روات: بغوی از داوود ابن رشید از یحیی ابن زکریا (این یحیی ابن زکریا اشتباه نشود، آن پیغمبر نیست بعضی وقت‌ها یک کسی اسمش را یک چیزی می‌گذارد و اسم بابایش را هم یک چیزی عمداً تنظیم می‌کنند که لوث بشود، مثلاً یک نفر اسم می‌گذارد محمد بعد اسم بابایش هم عبدالله است؛ محمد ابن عبدالله) از موسی ابن عقبه از ابن زبیر از جعفر ابن محمد از پدرش از جابر، سلسله مراتب درس را به جابر ابن عبدالله انصاری رضی الله عنه رساند. بیان کننده حدیث جابر است، از رسول الله صلی الله علیه و آله وَ سلّم. 🔶 «قَالَ بَيْنَمَا رَسُول الله صَلّى الله عَلَيْهِ وَ آله وَ سلّم جَالسٌ فِي مَلأ مِنْ اَصْحَابه اِذْ دَخَلَ اَبُو بكر وَ عُمر» گفت مجلسی در مسجد بود نشستی و گردهمایی بود، حالا قبل از نماز بوده یا بعد از نماز بوده همه جمع بودند، می‌گوید ابوبکر و عمر «مُن اَبْوَاب الْمَسْجِد» وارد شدند «مَعَهُ فِئَام من النَّاس» یک عده‌ای از مردم خوابیده بودند، «يَتَمَارَون وَ قَد اِرْتَفَعَت اَصْوَاتَهُم حَتَّى اِنْتَهوا اِلَى النَّبِي صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ آله وَ سلَّم فَقَالَ مَا هَذَا» پیغمبر دید سر و صدا شده شلوغ پلوغ شده همهمه شده، ابوبکر و عمر به پیغمبر گفتند که ما سر یک موضوعی باهم بحث می‌کردیم بقیه هم شنیدند آنها هم نظر می‌دادند؛ یک عدّه برای ابوبکر و یک عدّه برای عمر، «فَقَالَ بَعْضُهم یَا رَسُول الله شَيْءٌ تَکَلَّمَ فِیهِ اَبُو بَکر وَ عُمَر فَاخْتَلَفْنَا لِاخْتلَافِهِمَا» مردم دو دسته شدند بخاطر اینها که اختلاف داشتند. 🔶 «فَقَالَ وَ مَا ذَاك» رسول الله گفت که حالا این اختلاف چه هست؟ «قَالُوا فِي الْقَدَر» آنها گفتند در قضا و قدر، همین ان‌شاءالله و ماشاءالله. پرچم جبر مطلق همین است؛ ان‌شاءالله ماشاءالله. «قَالَ اَبُو بكر يُقَدِّر الله الْخَيْر وَ لَا يُقَدِّر الشَّرّ». اختلاف سر این است: ابوبکر گفت که خدا تقدیر خوب می‌زند تقدیر بد نمی‌زند. بعد باید از خلیفه اول مسلمین جهان و حومه سؤال کرد که خب پس تقدیر بد را چه کسی می‌زند؟ حتماً یک خدای دیگر! 🔶 «وَ قَالَ عُمَر يُقَدِّرهُما جَمِيعاً» عمر گفت نه، هر دو مال یک خداست. «وَ كُنَّا نَتَمَارِي فِي ذَلِكَ فَقَالَ اَلَا اَقْضِي بَيْنكُمَا بِقَضَاء اِسْرَافيل بَين جِبْرئِيل وَ مِيكَائِيل» گفت همین بحث بین دوتا مَلک معروفِ موکّل؛ جبرائیل و میکائیل بود «وَ قَد تَکَلَّمَ فِيهِ جِبْرئِيل وَ مِيكَائِيل». 🔶 اینجایش دیگر نکته مهم است و برای محاجه است: «فَقَالَ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ» پیغمبر گفت به حقّ کسی که مرا مبعوث به رسالت کرد «انَّهُمَا لِاَوَّلَ الْخَلَائق تَكَلَّمَ فِيهِ وَ ذَكَر الحَديث» گفت من برایتان بگویم که حق با ابوبکر است که می‌گوید خدا خالق خیر است نه شر، یا عمر که می‌گوید خالق خیر و شر است. 🔶 «وَ فِيه يَا اَبَا بكر اِنَّ الله لَو لَم يَشَأْ اَنْ يُقْضِي مَا خَلَقَ اِبْلِيس» همین یک تکه آخری دنیایی معنا دارد و برای دیانت و مذهب رسوایی دارد، چون ابابکر نیمه نصفه قبول داشت می‌گوید که ای ابابکر بدان‌ اگر قرار بود شر تحت فرماندهی خدا نباشد «مَا خَلَقَ اِبْلِيس» ابلیس خلق نمی‌شد. 🔶 حالا اینجا چند تا زاویه دارد که برایت بازش کنم. اینجا رسماً پیغمبر گفت خدا ابلیس را استخدام کرده یعنی به این واضحی، ببینید منابع هم محکم است. حالا شیعه قبول ندارد ولی برای اهل سنّت قوی است و با استدلال ما که اگر شعیه بخواهد اینها را رد کند قرآن را هم باید رد کند. 🔶 ابلیس را خلق کرد که شر را به اهتزاز درآورد و شرارت را پیشه کند. خب، شر چیست؟ گناه. پس ابلیس را خلق کرد که شر به وجود بیاورد که ما گناه بکنیم. متوجه شدی؟ این را هم در موضوع‌بندی در قسمت عدم اختیار به گناه بگذار.