Перейти в канал

عاشقانه💔

978
من از خستگی هایم هم خسته شده ام از بی پنهاهی هایم من حتی از خودم هم فرار میکنم از احساساتم من در هیاهوی این تلاطم حال ویران خویش دست و پا میزنم مرگ را صدا میکنم من طناب دار یک زندان فرسوده در دورترین نقطه شهر را می خواهم...🥀