Перейти в чат

گنجینه‌ی کتاب

117
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش آنگونه که در شأن تو باشد بپری نیست ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست هرجا نکنی باز سر درد دلت را چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست ای کاش که میگفت نگاه تو؛ بمانم این لحظه که حرفت سند معتبری نیست دل خوش نکنم پشت وداعِ تو سلامی ست یا پشتِ خداحافظیِ من سفری نیست؟ من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست #مهدی_فرجی