Перейти в чат

گنجینه‌ی کتاب

114
زل زده بودم به یک مرد اروپایی و با خودم می‌گفتم چه خوش‌تیپ! ناگهان همسرش از در آمد تو. توی کشتی نشسته بودیم. در این مدت به زن‌ها زیاد نگاه نکرده بودم. اغلب زیاد به آدم ها نگاه نمی‌کنم، کلیت یک فضا بیشتر برایم جذاب است، یا گاهی جزئیاتی خیلی خاص در زنده‌ها و اشیا. زنِ آن مرد توجه من را به خودش جلب کرد. تمام‌تن، دست‌ها، پاهای او لک و پیس داشت، اما او پیراهن باز و دامن کوتاه پوشیده بود. از آن روز به زنان بیشتری نگاه کردم، دختر متصدی فلان جا که خیلی اضافه وزن دارد و نیم تنه می‌پوشد. فلان زن که چند خال گوشتی روی سینه‌اش داشت اما لباس باز پوشیده بود. رگ‌های واریس فلان زن و دامن کوتاهش. با خودم فکر کردم چرا ندیده بودمشان؟ و اگر این ویژگی‌ها در بدن من بود چه اتفاقی رخ می‌داد؟ قطعا لباس باز نمی‌پوشیدم یا حتی هیچ‌وقت لباس تنگ به تن نمی‌کردم مبادا چربی‌هایم بزند بیرون. بعد به مردها فکر کردم، به زندگی‌هایی که از جسمانیت عبور کرده، مردهایی که نمی‌گویند خال گوشتی‌ات را بردار، یک فکری به حال خط واریس‌ات بکن، زن چاق که نیم تنه نمی‌پوشد، ماه گرفتگی‌ات را درست کن. فهمیدن باز پوشیدن‌شان نه از بهر خودنمایست که از بهر راحتی‌ست. من به زن‌های ‌کشورم فکر کردم! ابروهات رو وردار خب! چرا نمیری لیزر؟ چرا نمیری خال گوشتی رو برداری؟ واااا، این چه هیکلی‌ست؟ با این هیکل چه لختی هم پوشیده! چقدر بی‌ريخته طرف. چه کوتاهه. چه درازه... دارم به معنای جهان اول و سوم فکر می‌کنم و به عبور. و چه سخت که ما هنوز برای هم لباس می‌پوشیم، برای هم رژیم می‌گیریم و جسم و فیزیک به بدترین شکل ممکن اولویت ماست، شبیه هم بودن، برای زیبا بودن! نداشتن خود باوری و اعتماد به نفس و مخفی کردن نداشته‌هایمان در پشت نقاب اندام و بینی‌های عمل شده و لب‌های پروتزی. به راستی چرا این‌گونه شدیم؟ چرا در عین حالی که دیگران را واقعا نمی‌بینیم و دوست نداریم و احترام نمی‌گذاریم اما تمام زندگی‌مان را بر اساس نگاه‌شان تنظیم می‌کنیم؟ تفاوت ما با آنان فقط در منطقه جغرافیایی و وضعیت اقتصاد و غیره نیست که در طرز فكر جهان سوميان است. مفهوم آزادی در آنجا، رها شدن از لباس و پوشش نیست بلکه رهایی از تفکرات و ذهنیت‌ها و خرافات و افکار مسمومیست که زندگی‌های ما را شبیه بردگان کرده. آری ما برده یکدیگر شدیم. برده نگاه یکدیگر و قضاوت‌های بی‌جای یکدیگر. ای کاش رها شویم... #تهمينه_حدادی