85
تصور كنيد؛ حدود شش سال پيش از نوشتن اين كتاب، در برههى حساس هفتاد و يك سالگى بعد از ايراد سخنرانى خوبى از فيلادلفيا به ونكوور برمىگشتم. سخنرانى موفقيت آميزى بود، با شنوندگانى همه علاقهمند به حرفها و گفتههايم درباره ى اعتياد و تروما. حرفها تأثير خودش را در آدمها گذاشته بود. سفرى بسيار آرام داشتم كه برايم غيرمنتظره بود. به لطف كسى در شركت هواپيمايى ايرلاين كانادا بليت بيزينس كلاس گرفته بودم. داشتم از آسمان ونكوور چشمانداز بكر دريا را مىديدم. عين اين بچه كوچولوهايى كه يك كار خوب مىكنند و آرام گوشهاى مىنشينند براى خودم نشسته بودم و از صورتم مىباريد كه «واى چه پسر خوبىام!» تا هواپيما فرود آمد، پيامى از همسرم آمد . صفحهى گوشىام روشن شد و اسم و پيام ظاهر شد:«ببخشيد، هنوز از خانه بيرون نزدهام. مىخواهى بيايم دنبالت؟»
خشكم زد. خشم جاى رضايت نشست. مختصر و خشك نوشتم «بى خيال» و تمام.
با بدخلقى از هواپيما پياده شدم. امور عادى فرودگاه را انجام دادم و تاكسى گرفتم. تمام راه بيست دقيقه طول كشيد، تا چشمم به همسرم افتاد زير لب سلامى بيرون انداختن، اصلاً شبيه خوش آمدگويى نبود. به زور حتى نگاهى به او انداختم. راستش حتى تا بيست و چهار ساعت بعد باهاش چشم تو چشم نشدم. وقتى صدايم مىكرد، به زور يك صدايى از خودم درمىآوردم. از خيره شدن اجتناب مىكردم. بخش بالايى صورتم پُر تنش و بىحركت بود. فَكم به طور ناخودآگاه تكان نمىخورد.
چهام شده بود؟ آيا اين واكنش يك آدم بالغى است كه هفتاد سال را رد كرده است؟ بيشتر وجودم در بندهايى از گذشتهاى دور است، در اوايل زندگىام ماندهام. چنين برش زمانى روانى عاطفى، من را از مقيمِ موقعيتِ حال شدن دور مىكند.
اين خود يكى از آثار تروماست. در واقع چنان عميق «بنيادى» است كه خيلى از ماها حتى نمىدانيم چنين چيزى وجود دارد.
واژه «تروما» به يونانى يعنى «زخم».
#افسانه_عادى_بودن
#گبور_مته
#آراز_بارسقيان
📘
https://T.Me/Ganjine_Ketab
---------------------------------------------
📘 🎼 ☕️ 🚬 🐢
☘️ ما را به دستِ اهلش بسپارید!
#گنجینه_ی_کتاب
---------------------------------------------