78
▪️- میخواهم شما را از نردبان «واللهُ اَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ» بالا ببرم، ببین چیزهایی که خودش گفته جلویش میگذاریم، آیینه است جلوی خودش، من نمیدانم میخواستی نگویی.
یا رب از گردونه ما را عفو کن
یک عنایت کرده و لطفت به ما اتمام کن!
➖➖➖➖➖
چونکه امنیّت برفت از خانهها
پُر بگشت این سفرهها از نالهها
▪️- یادتان هست در دروس ماسبق خواندیم که یکی از علائمی که شما را در یک قدمی ظهور میبرد ناامنی است، یعنی قفل و بست و در و پیکر دیگر کارآیی ندارد.
قفل و بستِ آهنین، نامد به کار
چون کلیدِ آتشین آمد به دار
▪️- کُنْ آن را زده، «کُن شَقیّاً» دارد غلغله میکند، غلغل میزند از این دیگ روزگار! هر چه که میگویی از بدبختی و بیچارگی در آن است
ترس و لرز این بشر، غوغائی است
چون هراسش، نفخهٔ پایانی است
▪️- این پایانش خیلی خطرناک است ها! برای همین امروز او را رها نکن، التماسش کن، وضع خیلی خراب است، خیلی خرابتر از آن چیزی که پیشبینی کردیم.
➖➖➖➖➖
از سال و مه و زمان، به دورم
تقویم، نداردم، ثوابم
این هفته و ساعت و دقیقه
بیرنگ و لعاب و چون رقیقه
▪️- تقویم چیست؟ باور میکنی اصلاً من نمیدانم چه برجی است چه ماهی است! منتظر باید اینطوری باشد ها! تمام شش دانگش به وعدهگاه است «وَعْدَ اللهِ لَا يُخْلِفُ اللهُ وَعْدَهُ»
لحظه نکند شاد مرا چونکه غریبم
این ثانیهها کِی دهدم روح، که مُردم
➖➖➖➖➖
نشستهام به تفکّر که داد بر سنگ است
▪️- نکند اینطوری باشد «نرود میخ
آهنین بر سنگ» وای بر ما!
نکند دعای ما اشک ما ناله ما به سنگ نشسته باشد، چه کنیم ای ربالارباب به داد ما برس، «وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا» از همه سلولهای بدنمان ساطع است دیگر طاقت نداریم بس است، آن «لَا طَاقَةَ لَنَا» که در سوره بقره گفتی برای ماست.
نشستهام به تفکّر که داد بر سنگ است
ننوش ز کوزهٔ غیبت، چو این قفس تنگ است
نوشته بر درِ عرشِ حق، کلامِ خدا
کزین قضای به باطل برفته، بیاید چو ظلم و بلا
➖➖➖➖➖
▪️- حالا باهم دم بگیریم؟ در کوچه پس کوچههای بیتالله الحرام، مکه نه، بلکه دل شکستهات را میگویم.
ای به قضایت، همه نیزار ما
درد و غمم، ناله شده از فضا
رُؤْيَتُكَ حَاجَتِي، گشته مرا طاقتی
▪️- فقط به این امید که ببینمت، چون اگر ببینمت رفتهام! چشمی که به ارباب کل باز بشود، دیگر به درد غیبت نمیخورد، آن کسی که میخواهند دَم آخر ببرند چشمش را باز میکنند، آیا میشود امشب، امروز چشم ما را باز کنی و حواله ما را بدهی و پاسپورت ما را زیر بغلمان بگذاری؟ میشود؟
رُؤْيَتُكَ حَاجَتِي، گشته مرا طاقتی
راه نما رهنما، بار بده عزّتی
انگشتها را چون شماری
از بیخ و بُن، بستی دهانی
➖➖➖➖➖
این پگاهِ جمعهام دارد هوای ارجعی
▪️- امروز جمعه است؟ پس چرا در باز نمیشود؟ گفتی درِ من وقتی باز میشود که درهای همه به رویَت بسته باشد، امروز درهای همه بسته است درِ خانه خودم هم بسته است! یالا بازش کن.
- صدایش را میشنوی؟ «ارْجِعِي اِلى رَبِّكِ»! تو قرار نبود کر بشوی، نکند گوشَت را به این و آن اجاره دادی؟
این پگاهِ جمعهام، دارد هوای ارجعی
از نفیرِ وانتظر، دائم مرا در منجلی
➖➖➖➖➖
شیر آمده در شهر
شکّر شده این کام به هر دهر
در شهدِ عسل، غوطهورم من
از بادهٔ عشق ازلی دربهدرم من
▪️- روز ازل یک جرعه به تو نوشاندند، نوشیدی الان منتظر هستی، منتظری تا تهش آن جام را بنوشی! اینجا یک ذره است، میروی در بقعهالانوار و الباقی آن را سر میکشی.
شکل و شمایلم ببین
ضعف به این بدن ببین
▪️- با این بدن چه کار کردی؟ این بدن با آن تعریفی که تو کردی، با آن ساختاری که روز اول برایش تعیین کردی باید سیصد چهارصد سال سُر و مُر و گنده و قبراق باشد، بابا! بچه در شکم مادر علیل است، چکار کردی؟
▪️- این آرزوی متوسلی است که در دقیقههای آخر توسل از تو دارد؛
شسته و رُفته بنما، کالبدِ من
از هر طرفی ناز نما، گُل به سرِ من
➖➖➖➖➖
این هوای بیلطافت، از چه بود؟
▪️- ای خیر المسئولین جواب بده! مگر تو مسئول نیستی؟ سائل کیست؟ یک مشت بیچارهای که آنها را از آب و گل خلق کردی و در این جنگل وامصیبتهای مشکل رهایشان کردی.
این هوای بیلطافت، از چه بود؟
این نفسهای ذلالت از که بود؟
این همه رنج و عذابت از چه بود؟
اینک این قهر و گلایت، زآن چه بود؟
▪️-من باید از تو گله کنم یا تو از من ها؟ تو من را خلق کردی من که تو را خلق نکردم، من خاک بودم تو برداشتی من را انسان کردی، احساس دادی اعصاب دادی، بعد هم احساس را جریحهدار کردی، اعصاب را داغون کردی.
بیگناهان را به مسلخ میبری؟