Перейти в канал

متن فرمایشات

75
🔹- تا کی این «اِنَّا لَمُغْرَمُونَ» با ما دست به یقه است؟ کی ما از شرش راحت می‌شویم؟ آقا این عوارضی چه موقع خرج اتوبانش تمام می‌شود؟ چند سال ما باید برای این پیکر نابود شده غرامت بدهیم؟ دیدی وقتی‌که در عوارضی پول می‌دهی بعد جاده که خراب است نق می‌زنی می‌گویی پس این پول‌ها کجا مصرف می‌شود؟ حالا ما عوارضی خدا را از اول نفس کشیدنمان داریم طی می‌کنیم همه چیز دادیم، که‌ چه! هیچ چیزی نگرفتیم! اَکرِم، به سرا پرده نشستیم اَعزِز، به درِ کوی تو بستیم 🔹- بست درِ خانه‌اش نشسته‌ایم، هیچ جا هم نمی‌رویم! آی دنیا ببینید که منتظر شب و روز شغلش انتظار است ولی «وَعْدَ اللهِ لَا يُخْلِفُ اللهُ وَعْدَهُ» آبی گرم نمی‌کند. اِرحَم که مرا راه به غیر از تو نباشد اِذْهَب به چنین قدر از این قصه تو باشد ای لطیفی که از خزانهٔ غیب جمله موجود، داده‌ای از ریب 🔹- شاعر چه می‌گوید؟ می‌گوید: «ای کریمی که از خزانهٔ غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری» حالا این تحلیل واقعی آن است: ای لطیفی که از خزانهٔ غیب جمله موجود، داده‌ای از ریب 🔹- ریب یعنی چه؟ یعنی همه به شک افتادند که اصلاً خدایی هست! رازقی هست! در خلقت یک بلبشویی است! جودت طلبم، جواد را خانه نباشد 🔹- خانه‌ات کجاست بیاییم درِ خانه‌ات تحصن کنیم؟ گفت مثل خورشید است که تشعشعش به تمام موجودات می‌رسد ولی تشعشعات تو که اسماءالحسنی است به ما نرسید، به آبا اجدادمان نرسید، به نسل‌های گذشته نرسید. جودت طلبم، جواد را خانه نباشد از رفق تو، سرگشته و تقصیر نباشد 🔹- رفیق است ها، عجب رفیقی هستی! آقا، رفیق سر رفیقش را کلاه می‌گذارد؟ شیطان چه گفت؟ گفت‌ حالا که سر مرا کلاه گذاشتی سر بندگانت را کلاه می‌گذارم یعنی شیطان همان ملَک بوده دیگر، حالا اختلاف دارند می‌خواهند آبروی فرشته‌ها نرود به او می‌گویند «ابلیس»، از جن است! ما خود ملک را هم نمی‌توانیم ببینیم و تشخیص بدهیم، یک دحیة ابن خلیفه کلبی را دیدیم این ملَک بود! شیطان گفت حالا که سر من را کلاه گذاشتی؛ دقّت کن این خدای زمین سر شیطانی که می‌گوید چند هزار سال فقط سجده‌اش طول کشیده کلاه گذاشت، ببین چقدر از عُبّاد بزرگ بوده! «رَبِّ بِمَا اَغْوَيْتَنِي لَاُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْاَرْضِ وَ لَاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعِينَ» وقتی که به شیطان یا همان موجود خودش رحم نکند به ما می‌خواهد چکار کند؟ 〰〰〰〰〰 🔹- حاضری شروع کنیم؟ ای ضامن هر آهو تضمین نکنی ای هو ای حرفِ دلم با تو روی سخنم با تو هرگز نروم بی تو آتش شده بر ما نو ای شمعِ شبستانم خورشید دلِ زارم مهتاب نشد یارم نیزار شده جانم از سینه نگر، خونم فاتح نشود عبدت از بسکه بخورد دردت 🔹- لابه لای این حروف و کلمات، آن چرخ‌دنده‌هایی است که گوشت بدنت را با استخوانت دارد له می‌کند و بیرون می‌دهد. 〰〰〰〰〰 وصفِ حالِ فقرا کن که بسی دلریش است حال و احوالِ غریبان بشنو، پُر تیغ است 🔹- بچه را پیش من آوردند تمام بدنش بُریده شده، می‌گوید اعصابش خراب است با چاقو روی بدن خودش می‌افتد، دست مریزاد! «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسَانَ فِي اَحْسَنِ تَقْوِيمٍ». راستی در این جهان، دادرسی نامد مرا یک طبیبِ حاذقِ مردم‌نواز نامد مرا 🔹- عریضه بنویس بده بالا، نمی‌شنود؟ عجب! اینکه سامع است! دور است؟ عجب! اینکه قریب است! هیچ بهانه‌ای نداری که ما را از درِ خانه‌ات رد کنی، دین آمده تو را کاملاً معرفی کرده یا دین دروغ است یا این حرف‌هایی که برایت زده‌اند دروغ است. شکر کن از نعمتِ زیرِ لَحد گمگشده‌ات کاین همه تعریف آمد از منابر رفته‌ات 🔹- «شکر کن از نعمتِ زیرِ لَحد گمگشده‌ات» قدیمی‌ها سرشان چقدر کلاه رفت مدام می‌گفتند «شکر نعمت کنید وگرنه همین هم از دستتان می‌رود»، چه داشتند که از دست دادند؟ 〰〰〰〰〰 کنگرهٔ عرش صدا می‌زند طالعِ انوار ندا می‌دهد فالق هر صبح، درت می‌زند سامعِ هر ناله، سرت می‌زند کاف به حاجات، سرا می‌دهد ضامنِ این برده، چها می‌کند لوح به تقدیر شده در جهان پس قلمش آمده ما را عیان 🔹- فیلم سینمایی از برده‌داری در سده‌های گذشته نشان می‌دادند، آدم‌ چقدر نفرتش بالا می‌رفت، تو از برده با ما بدتر رفتار کردی. روح، پرش دارد و طارق رود جسم به دنبال فرج می‌رود 〰〰〰〰〰 ای کودکِ این مدرسه، والی که نیامد مستخدمِ کوی جلی، نازت نیامد این قفلِ زنگار دلم، ساییده ما را از حصرِ این دارالبلاء تابیده ما را 🔹- بد مصب با هیچ کلیدی باز نمی‌شود، می‌گوید «لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ» قفل تمام آسمان و زمین دستش است کلید هم دستش است!