77
این قفس که تنگه
پای ما که لنگه
اسبم رمیده
روحم جهیده
〰〰〰〰〰
طلوع آن شمس و قمر، نمیشه؟
🔹- چقدر قول دادی؟ از آدم تا خاتم دوازده هزار سال است یا صد و بیست هزار سال است که تو مدام قول دادی، آی خدای زمین درد بگیری!
طلوع آن شمس قمر، نمیشه؟
فجر و ظفر به خانهها نمیشه؟
🔹- ما آدم نیستیم؟ حیوان آفریدی؟ پس چرا دین میگوید با حیوان مدارا کن، شلاقش نزن، آب و دانهاش را بده و جایش را تمیز کن؟
گُل، توی گلدونِ دلت نمیشه؟
این درِ بستهات که وا نمیشه!
🔹- تمام گذشتگان زیر این درت له شدند و آثار خونشان هنوز هم هست، از ابیعبدالله بگیر که مدام ناله کرد «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی»! اصلاً خدا به روی خودش نیاورد.
شهدِ عسل به کام ما نمیشه؟
قند و شکر به منزلم نمیشه؟
〰〰〰〰〰
ستارهها طبق طبق
بختِ همه به شقّ و شق
یکی بگه که سالمه
روح و روان که قابله
وقتی که لعنت اومده
دورهٔ ذلّت اومده
🔹- یادت هست که گفت من که معمار دنیا هستم، دنیا را ملعون آفریدم، هر کس و هر چیزی هم در آن میآید ملعون است! هیچی! تو میتوانی شرایط را عوض کنی؟ حالا میگوید «ما میتوانیم»! نمرود نتوانست، فرعون نتوانست، یزید نتوانست، هیتلر نتوانست، چقدر ادعا!
〰〰〰〰〰
🔹- حالا مرثیهمان را بخوانیم:
با حرجت میزنی، بندهٔ خود را؟
اخسأ تو میبرد جانِ جنان را
مکرمت و مرحمت، زادهٔ دین بود
خشم و غضب میدهی، وعده چنین بود؟
🔹- باید ریش چه کسی را بگیریم؟
دامن چه کسی را بگیریم؟
🔹- یا هو ما از همه کنده شدیم، تو
کجایی ای هو؟
هالهٔ انوار تو حُسنِ قضا بود
لیک به آحادِ ما، سنگِ بلا بود
🔹- از بالا نور است، به به! وقتی پایین میآید سنگ میشود و بر سر من و تو میخورد و تبدیل میشود به فقر، بیچارگی، نکبت، درگیری، بیماری، کرونا!
روز اول برای کرونا گفتند چند روز در خانه بمانید به آن غلبه پیدا میکنید، از بین میرود! بعد شد چند هفته و چندماه، حالا الان ذکر خیرش هست که میگویند هفت سال میخواهد بماند! کرونا نیست بلکه این خشم و غضب خداوند است.
گفتهٔ مذهب شده، چونکه لطیفه
🔹- دیگر جُک شده! هر چه دین و مذهب گفته، خلافش را ثابت کرده است.
گفتهٔ مذهب شده، چونکه لطیفه
جود و سخایت همه، درّه به درّه
🔹- باید برویم جستجو کنیم ببینیم کجاست.
خفته به خاکم ببین
گُل به کویرم ببین
نالهٔ مستانهام
از پسِ دردم ببین
🔹- این دادی که میزنم پژواک نالههای پنهان این مردم بدبختِ بیچاره است.
- زمنالوحوش، زمنالذئاب، زمنالکلاب، زمن الحیره، زمنالعقارب، این همه را در سفرهٔ ما ریخته، برای همین ناله میکنیم!
خون، ز تنِ این شکار
در پیِ جانم ببین
〰〰〰〰〰
🔹- میگوید «وقت گذشته» اما بشر با امید زنده است! میگویم نکند این صفحه را هم برایت بخوانم شاید رفتیم. ها؟ چون قولش را داده، آخر ما روی قول او حساب کردیم، قول او که بچهبازی نیست.
عجب آمد مرا ازین فضولات
که در غیبت شده، مخلوطِ آلات
غرور آمد بشر را سر به گردن
فتاده در دلش موجی زِ دادن
دهد روز و شبش هی جان ز حلقوم
🔹- ما همهاش شدیم بسط! قبض نداریم، یعنی چیزی گیرمان نمیآید همیشه باید بدهیم. حالا دارد توضیح میدهد و میگوید:
«غرور آمد بشر را، سر به گردن
فتاده در دلش، موجی زِ دادن»
دادن چیست؟
«دهد روز و شبش، هی جان ز حلقوم!»
جان را آورده گذاشته این طناب را حلقه کرده، برای همهٔ مردم، ولی خب منتظر بیشتر میسوزد! آنقدر این حلقهٔ دار فشار آورده، ببین حنجرهٔ من را نابود کرده، چهل سال این حلقه بر گردن من است. بابا عیسی مسیح دارِ خودش را یک روز، یک هفته، یک ماه، یک سال، این کوچه به آن کوچه، این بیابان به آن بیابان، حمل میکرد، چهل سال است دارم دارِ خودم را حمل میکنم.
دهد روز و شبش هی جان ز حلقوم
نیامد مرهمی، جز نیشِ زقّوم
〰〰〰〰〰
خدایا، این تنِ رنجور ما را یک فرج دِه
روانِ پُر ز ریشِ خلق، بِه دِه
همه افتاده در موج بلایا
صدای التماس این صبایا
فرج از چه نیاید، تو که گفتی به بر است
🔹- محاکمه کن؛ وجدانت را، فطرتت را، ته ماندهٔ اعتقادات توحیدیت را!
- اول آن آیه چه میگوید؟ میگوید اَتَى اَمْرُ اللهِ فرج شده! آخر کجا شده؟ هزار و چهارصد و خردهای سال است که میگوید اَتَى اَمْرُ اللهِ، رسید، ولی به درِ خانه من و تو نرسید!
فرج از چه نیاید، تو که گفتی به بر است
این فرح از چه بِرفتهست، بگفتی به در است!
تو به طارق بفریبیّ و تنم سُست کنی
🔹- مدام نشانم میدهی دلم را آب میکنی بعد میگویند جلوی گرسنه غذا نخور، یک عمری ما را تشنه و گشنه نگه داشتی!
تو به طارق بفریبیّ و تنم سُست کنی