75
✏متن فرمایشات:
متفرقه 24-11-99
🔴پاسخهائی از معلم خیر به کسانی که در محاجه فقط قرآن را قبول دارند و دلایل مختلفی را مطرح می کنند که نباید به روایات و احادیث، استناد کرد.
📚پاسخ کاشف توحید بدون مرز:
سوال میکنند «ما که منابع را قبول نداریم پس چرا مستند میآوریم؟» خوب نیاوریم چکار کنیم؟
🔸ببینید، ما در حال گذر از دین آبا و اجدادی هستیم پس به این مستندات احتیاج داریم، نمیشود که از اوستا بیاوریم، از تورات، انجیل و زبور بیاوریم! و بعد هم اینکه مخاطبین ما معتقدین به این دین هستند پس از همین دین باید مستند بیاوریم.
🔸اینکه «من قبول ندارم» خب اگر نیاوریم پس از باد هوا حرف بزنیم؟ همینطوری که مستند است زیر بار نمیروند!
🔸اما اینکه بعضیها میگویند «ما آیات را قبول داریم و روایات را قبول نداریم» این هم چندتا جواب دارد؛
➖اول آن کسی که آیه را قبول دارد، خب ما از طریق معارضات آیات داریم با او حرف میزنیم.
➖بعد هم آن کسی که آیه را قبول دارد آیا این مقلد عمر است که میگوید «حَسْبُنَا كِتَابُ الله» یعنی برای ما همین کتاب بس است؟ آیا این کتاب شرح و بسط، توضیح و تفسیر نمیخواهد؟
🔸حالا باز ممکن است این را هم به خودمان ایراد بگیرند و بگویند خب تو هم که مستقل تفسیر میکنی! که هر کدام از اینها سرجای خودش باید توضیح بدهیم.
🔸پس برای آن متشرعی که قرآن را قبول دارد ما مجبور هستیم که قطعیالصدور و ظنیالدلاله را یک طوری رو پا کنیم، مساوی و موازیاش کنیم، نمیشود که ماشین یک چرخ داشته باشد و یک چرخ نداشته باشد.
➖اما اینکه برای خودمان مستقل برداشت میکنیم برای آن دلایلی داریم که دیگر در موضوع قرآنشناسی آن را توضیح دادیم.
➖اما اینکه ما روایت را میآوریم که قبول نداریم حدیث را قبول نداریم اینها پلکان ما هستند.
🔸ببینید قرآن میگوید رجال ظهوری «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ» اینها چراغ هستند، برای همین میگویم ما حق نداریم به اینها اهانت کنیم؛ چه به منابع اهل سنّت یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و عایشه چون اینها مرتبه اول هستند، اینها برای ما محترم و عزیز هستند بخاطر اینکه اکثریت قاطع مسلمین طرفدار اینها هستند و یکی هم اینکه خود اینها به ما کمک کردند تا چشمهای ما باز بشود، چون اینها مسئولیت نگارش قرآن را دارند، اینها کم خدمتی به بشریت نکردند، ما نباید از بُعد منفی به اینها نگاه کنیم و همینطور رجال شیعه!
🔸رجال شیعه برای ما مقدس و مفید هستند بخاطر اینکه اگر یادتان باشد یک نسخهای در این یکی دو روزه خواندیم که ظاهراً عمر به علی گفته بود که «به وسیله شما ما هدایت شدیم»، دقیقاً همین است!
🔸ببینید، ما در چاه افتاده بودیم به وسیله راهنمایی خودِ این دین هدایت شدیم به اینکه دین نداریم! دقت کنید موضوع خیلی فنی است یعنی دقیقاً همان معنای «مستضعف دین دارد و دین ندارد»؛ ما باید به این نتیجه میرسیدیم که بیخدا هستیم تا بتوانیم در محاجهٔ اشعار، با خدا و با اعتقادات توحیدی زمینی دعوا کنیم.
خب چطوری باید برسیم؟
به همین تعهدات بر زمین مانده و قول و قرارهای بیجواب!
🔸حالا همه جور، ما که از داخل زندان بر مسائل آگاه شدیم و به تحقیق و اکتشاف علمی کشیده شدیم و بعد هم که ادامه پیدا کرد و برای بقیه هم که پیرو ما هستند مسیر ما را طی میکنند و آنهایی که طی نمیکنند، آنهایی که رو در روی ما ایستادهاند؛ آنها یا متشرع هستند یا لامذهب هستند دیگر تکهای از این دوتا باید باشد.
🔸«متشرع هستند» خب شریعت ثابت کرد که آنچه را که به نام خداشناسی به ما داده یک راه انحرافی و اشتباه بوده برای همین به خدا نرسیدیم از اینجا رانده و از آنجا مانده، هم از دنیایمان افتادیم و هم از آخرتمان افتادیم، آخرتی که البته به معنای دین است.
➖در بُعد دیگر این است که ما برای خلاصی از چاه مجبور هستیم طناب داشته باشیم، طناب ما، نمیشود بگوییم که «ننه و آقای ما این را گفت، پدربزرگ ما این را گفت، ملانصرالدین این را گفت»، این که نمیشود؛ ما داریم میگوییم که دین منطق ندارد و با اسلحه به جلو رفته است، باز خودمان بیمنطق جلو برویم!
🔸ما با منطق عقلانیت که بین خلق و خالق ترازو است که خود دین هم گفته: «اَفَلَا تَعْقِلُونَ»، آمدهایم که راه را پیدا کنیم، آبا و اجداد ما در چاه بودند و این ریسمان را ندیدند تا بیرون بیایند ما دیدیم و بیرون آمدیم، البته خود رجال ظهوری هم دیدند اصلاً خود افشاگری آنها در خیلی جاها نشان میدهد که آنها هم از درون چاه ریسمان، طناب و زنجیر را دیدند و دستشان را گرفتند و به بالا آمدند منتهای مراتب تا مقداری از راه را آمدند، به مقداری که از بالا اذن بود و از پایین هم تقیه ایجاب میکرد