Перейти в канал

متن فرمایشات

24
✨- همه در مضیقه هستیم. «یا رَفیقُ یا شَفیقُ نَجِّنِی عَن حَلَقِ الْمَضیقِ» از دعاهای گذشتگان است که من دو نسل گذشته خود را دیدم اثری نکرده بود، خودم را هم دیدم شد سه نسل، آشناها را هم دیدم شد چهار نسل! می‌گوید یا رفیق یا شفیق، هم رفیق است و هم شفیق است. آخر تملّق هم حدّی دارد، دروغ هم حدّی دارد، گزافه‌گویی هم حدّی دارد. به کسی که معذِّب است تو می‌گویی رفیق؟ ها؟ با فقر و درد و بیچارگی شکنجه‌ات می‌دهد، می‌گویی که رفیق نکن، رفیق بس است، آیا می‌شود؟ بعد همه می‌گویند تو خُل و چل هستی. یادم هست در زندان یک نفر سیم‌هایش قاطی بود اذیّت می‌کرد زندانی‌ها او را می‌زدند این همینطوری نگاه می‌کرد، بعد یک نفر به او گفت بابا الان وقت نگاه کردن نیست الان وقت فرار است. «یا رَفیقُ یا شَفیقُ نَجِّنِی عَن حَلَقِ الْمَضیقِ» حلقهٔ تنگ چیست؟ طناب. از روزی که به دنیا آمدی دارد تو را طناب‌کش، طناب‌پیچ و حلق‌آویزت می‌کند تا وقتی بخواهی بروی. داستان همه است، همهٔ ملت‌ها است، حتی آن ملت‌هایی که خیال می‌کنی خوشبخت هستند. کسی را درین عالَم بیکران ندیدم که دستم بگیرد رهان ✨- دستت را به کسی می‌دهی می‌گویی دارم غرق می‌شوم، کمک! اجاره‌خانه ندارم بدهم، کمک! یارو فامیلش میلیاردر است بعد خودش در یک خانهٔ کوچک مستأجر است، به او می‌گویم چرا به این فامیلت که پول خُردش میلیارد است، نمی‌گویی؟ می‌گوید چند بار گفتم مسخره‌ام کرده و گفته برو سر کار برو تلاش کن مثل من گیرت بیاید. گفتم بابا من تلاش کردم بیکار که نبودم، تو شانس داشتی من شانس نداشتم. می‌گوید خب برو آن شانس را پیدا کن. شانس کیست؟ خدا‌. ✨- می‌گوید «یَدُالله فَوْقَ اَیْدِیهِم» ما که ندیدیم نشنیدیم، می‌گوید «یَداللّه مَبسُوطه» دست خدا گشوده است. به چه چیزی گشوده است؟ به اینکه زجرمان کند. گر که خون آید ز چشمت غم مخور ✨- آنقدر گریستیم که به جای آب چشم خونابهٔ دلمان سرازیر می‌شود. گر که خون آید ز چشمت غم مخور عینک حق می‌دهد زورت، جا نخور ➖➖➖➖➖ من فقیرم فقیر، یا مَن هو ✨- صیغهٔ نامِ ناشناخته و نامحسوس و نامعلوم آن خدایی که منتظر دربه در به دنبالش می‌گردد آن است؛ «یا هُو یا مَن لا هُوَ الا هُو»! من فقیرم فقیر، یا مَن هو من اسیرم اسیر، یا مَن هو من گدایم گدا، یا مَن هو من مریضم مریض، یا مَن هو ✨- مریض‌های لاعلاج را در نظر بگیرید، مریض‌هایی که نسخه دارند اما پولش را ندارند بپیچند. همه فقیریم، همه اسیریم، همه گداییم، همه مریضیم، همه علیلیم، همه دخیلیم، همه خرابیم، همه سرابیم. من علیلم علیل، یا مَن هو من دخیلم دخیل، یا مَن هو من خرابم خراب، یا مَن هو من سرابم سراب، یا مَن هو ✨- اینقدر دور و برم را سراب گذاشتی، سراب یعنی دروغ، خودم هم سراب شدم، دیگر به خودم هم شک می‌کنم که آیا من انسان هستم یا نه؟ آیا من صاحب دارم یا نه؟ آیا من خالقی دارم یا نه؟ ➖➖➖➖➖ من آنم که در حرف تو مانده‌ام ✨- در «فَتَبَارَكَ اللهُ اُحْسَنُ الْخَالِقِینَ» گیر کردم، نگاه به خودم می‌کنم اَقبح است؛ اخلاق، اعصاب، افکار، اعمال، زندگی، جوانی، اقتصاد، امنیّت، آرزو. من آنم که در حرف تو مانده‌ام گَزیده شده در لهب مانده‌ام ✨- به زبانهٔ آتش، لهب می‌گویند. آنقدر شدید است انگار عقرب ما را گزیده، نالهٔ ما بلند است، این دادی که می‌زنیم نه اینکه همه‌ آن به خاطر حاجت است، یک اصل آن به خاطر این است که بی‌صاحب هستیم، درمانده، بیچاره‌ و بی‌کس هستیم، در این دنیا فریادرسی نداریم. دین به ما گفت بیا پناهت می‌دهم، رفتیم ولی کتکمان زد. «اُدْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکمْ» یک سراب بود، «وَ اِذَا سَاَلَکَ عِبادي عَنِّي فَاِنِّي قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اِذَا دَعَانِ» سراب بود، «هُوَ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید» سراب بود. من آنچه شرط گدایی‌ست با تو می‌گویم ✨- هر کاری کنی من گدای تو هستم، هر جا بروم من را نمی‌شناسند. من آنچه شرط گدایی‌ست با تو می‌گویم که روی سیاهم، زبان حال شده می‌گریم ✨- آنقدر زدی فیتیله آتش را بردی بالا که همه وجودمان سیاه شده است. ✨- قطرات اشکتان آمده روی رخسارتان، روی زمین می‌چکد. قطره قطره اشک تو داد می‌زند خدا کجاست! من چنان در بند این کُنْ گشته‌ام کز فزون آتشش دائم به یا رَب گشته‌ام ✨- ناچاریم دیگر، چه کار کنیم؟ اگر یارَب نگوییم چه کار کنیم؟ مرا تا در بدن عشق تو آمد نگون‌سارم تو کردی، بدئت آمد ✨- من را عاشق خودت کردی بعد هم زیر و رویم کردی، سر پایین پا بالا، که چه؟ ما الآن تاریخ گذشتگان را نگاه می‌کنیم هیچ خبری از امداد تو نبوده، خودمان را نگاه می‌کنیم با ما قهر کامل هستی. ➖➖➖➖➖ مرا در جَحیمت فرو داده‌ای