Перейти в канал

متن فرمایشات

21
کِی به ما گفتی نرو، رفتم، خسارت داده‌ای ✨- من که در مشت تو هستم. یادت هست در آن درس می‌گفت عالَم در مشت خداست؟ وقتی جهان در مشت خداست اصلاً ما هضم چیزهای دیگر شدیم، یعنی کره زمین له شده فرو رفته در آفرینش است و وجود ندارد. کِی به ما گفتی نرو، رفتم، خسارت داده‌ای کیٖ مرا، جان داده و جانم گرفت و داده‌ای ✨- جان می‌دهی جان می‌گیری. این هنر است؟ این خلاقیت است؟ جان را یک دفعه داد وقتی که در شکم مادر بودیم ولی هر لحظه دارد می‌گیرد. می‌گوید جان‌مرگش نکن! وقتی‌ که گوسفند را بد سر می‌بُرند یارو ناشی باشد مرگش را طولانی می‌کند، در زمان جاهلیّت اینطوری گوشت می‌خوردند که گوسفند را می‌گرفتند پنج شش نفر اینقدر می‌زدند حالا گوسفند یا گوساله هر چه، تا این بمیرد بعد پوستش را می‌کَندند و می‌خوردند، رسمشان این بود. حالا متأسفانه این شده سرنوشت اهل زمین. شگفتا ز این همه دربه‌ دری شکفته شده به هر حجاب من دری ✨- همه وجودمان پر از درب است! قفل‌ساز باید بیاوریم یکی یکی این قفل‌ها را باز کند. قفل‌ساز کیست؟ «لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ» کلید همه دست اوست، ای کلید دار گیتی! امروز ممکن است یک نظر لطفی بکنی؟ تا حالا که هر چه درب خانه‌ات آمده‌ایم ناکام رفتیم. به استغفار تو اندیشه کردم به هر ندمی دلم را پیشه کردم به شهر حیرتم جا داده‌ای جانا ✨- بلیط گرفته‌ایم سوار اتوبوس، قطار، هواپیما یا کشتی شده‌ایم و داریم می‌رویم. کجا می‌رویم؟ به شهر حیرتم جا داده‌ای جانا که فانی گشته‌ام در نور تو شاها ✨- دیگر جای دیگری نبود که مرا اسکان بدهی؟ ➖➖➖➖➖ از بسط فشار یاور من گندیده شده عمارت من ✨- عمارت چیست؟ ساختار اولیه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فِي اَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»، ولی اینقدر در زندگی این فشارها را گسترش دادی و مبسوط کردی که اصلاً اعضا و جوارح گندیده شده! کجایش را بدهم عمل کند؟ کجایش را بدهم درست کند؟ شاهی که ولی بود و جلی بود خدا بود! ✨- هیچ شاهی اینطوری بلد نیست که ملتش را له کند. فقط کار، کار خداست! شاهی که ولی بود و جلی بود، خدا بود لٰکن به خدا، خداییش دود ✨- همه را آتش زده دودش رفته آسمان! یعنی این آتش شده بشر و آن دودش هم خدا، پایان یک عمر پرستش ماحصلش این است. ما خستگان عمر کسالتیم از پای مانده و در این اسارتیم ✨- همهٔ عمر ما شده کسالت ➖➖➖➖➖ هی من زده‌ام در که تو گویی به درک شو ✨- اخسأ را که برایت گفته‌ام به سگ می‌گویند «اِخْسأ وَ لَا تَتَکَلَّمْ»! واقعاً آبرو رفت، آبروی همه آنهایی که یک عمر از این خدا تبلیغ کردند. هی من زده‌ام در که تو گویی به درک شو هی ناله و فریاد زدم، بس که زدم دو ✨- سگ‌دو شنیدی؟ می‌گوید سگ‌دو زده‌ام! حق که ندارد به جهان راه پس ما به که گوییم بیا، در برو بیراه ✨- حقیقت؛ استجابت دعاست. وقتی وجود خارجی ندارد؛ حق که ندارد به جهان راه پس ما به که گوییم بیا، در برو بیراه استقامت می‌کند این بنده‌ات در مسیر انتظار خانه‌ات ✨- این استقامت ماست، این عشق ما به توست این علاقه‌مان است، این پایداریمان است، ماندیم آتش را در کف دست نگه داشتیم؛ «اَلاِنتِظَارُ اَشَدُّ مِنَ المَوت» شدیدترین مرگ را لحظه به لحظه احساس کردیم. ✨- یک جمعه دیگر خط انتظار درب خانهٔ تو رسید، درب را باز کن! برای تو بد است؛ تو جوادی، کریمی، لطیفی، حبیبی، رفیقی، شفیقی! حالا ما لجن، ما عارض تو شدیم مگر ابراهیم سفره نینداخت، رفت سر کوچه چون تنها غذا نمی‌خورد، می‌رفت در کوچه در خیابان یک نفر بی‌غذا و گرسنه را پیدا می‌کرد دستش را می‌گرفت می‌آورد می‌گفت بیا باهم بخوریم، یک نفر به تورش خورد آورد، وقتی می‌خواست غذا بخورد دید ناخن‌هایش پر از چرک‌ و کثافت است، کارتن خواب بوده دست‌هایش آلوده است، گفت بیا برویم اول دست‌هایت را بشوی بعد غذا بخوری، به این برخورد گفت غذایت را نخواستم راهش را کشید و رفت. خدا به او گفت ابراهیم! یک عمری من به این غذا دادم به رخش نکشیدم که تو کثیفی، یک روز آمدی به او غذا بدهی می‌گویی کثیفی، نجسی! ➖➖➖➖➖ خوشی اندر جهان معنا ندارد ✨- دارد؟ ها؟ تو خوش هستی؟ آن کسی که همه چیزش بالاست، تکمیل است، بقول بعضی‌ها توپ است او عریضه می‌دهد که بدبختم، گرفتارم، بیچاره‌ام. خوشی اندر جهان معنا ندارد دل خوش را بگو مأوا ندارد به استغفار کردم یک سؤالی که از معبود عالَم شد ذهابی گر این که مشرب ظلم است در قضا بینی به هر چه عدالت که گفته‌ای، محوی ➖➖➖➖➖ من که لامذهبم و دین به هراسم آمد از دم در زده ما را به سرابی آمد