Перейти в канал

مطرود آگاه

730
✍شبان آهسته میگریم تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟ تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای یار که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید اخوان ثالث