Перейти в канал

مطرود آگاه

776
دلم گرفته برایت به سینه میزندم سر دلی که کرده هوایت دلی که کرده هوای کرشمه های صدایت نه یوسفم نه سیاوش به نفس کشتن و پرهیز که آورد دلم ای دوست، تاب وسوسه هایت تو را ز جرگه ی انبوه خاطرات قدیمی برون کشیده ام و نهاده ام به صفایت تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست نمی کنم اگر ای دوست! سهل و زود، رهایت گره به کار من افتاده است از غم غربت کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟ به کبر شعر مبینم که تکیه داده به افلاک به خاکساری دل بین، که سر نهاده به پایت "دلم گرفته برایت" زبان ساده ی عشق است سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!! حسین منزوی