1282
🌟🌟 #راز_مثلها🤔🤔🤔
🔶️ داستان #ﺿﺮﺏ_ﺍﻟﻤﺜﻞ
🔺️ تا کور شود هر آن که نتواند دید!
یکی بود یکی نبود. یک لاک پشت و دو مرغابی با هم توی آب شنا میکردند. عدهای از مرغابیها هم پرواز میکردند. لاک پشت بیشتر توی خشکی بود. این سه با هم خیلی دوست شده بودند! روزی آب برکه کم شد و در حال خشک شدن بود، مرغابیها تصمیم گرفتند آن جا را ترک کنند و به جایی بروند که هم خوش آب و هوا باشد و هم آب و آبادانی داشته باشد، ولی چون نمیتوانستند دوست شان را تنها بگذارند تکه چوبی پیدا کردند و هر کدام از یک طرف آن گرفته و قصد پرواز کردند و به لاک پشت هم گفتند که با دندانهای محکمت چوب را بگیر و هر چه شنیدی جواب نده وگرنه به پایین پرتاب میشوی!
وقتی که حرکت کردند تمام کسانی که از پایین آنها را میدیدند کلی حرف میزدند و نظر میدادند.
یکی میگفت:
"خوب شد نمردیم و پرواز لاک پشت را هم دیدیم!"
یکی گفت:
"اگر لاک پشت پرداشت چه طوری پرواز میکرد؟ " و ...
بالاخره لاک پشت طاقت نیاورد و کاسه صبرش لبریز شد و خواست جواب حسادتها و طعنهها را بدهد. دهان باز کرد و گفت:
"تا کور شود هر آن که نتواند دید!"
اما تا این را گفت از آن بالا به زمین افتاد و تکه پاره شد. از آن روز به بعد در جواب کسانی که از روی حسادت چیزی بگویند گفته میشود:
"تا کور شود هر آن که نتواند دید!"
✓