169
نه خانه ، نه سقف ، نه آرامی !
دمخور سوتوکور تنهایی
و سپس بعد تو عوض شد من
خانهای بنا کردم از دلم زیبا
بی سکوت، بی پیله، عاری از غم و حسرت
پیش چشم مردمان شهر!
و تو فریاد شد در گوش ذرهای مبهم
و کدام لحظه جراتی دیدی این چنین واضح؟
بگذریم این بار،
و گشودم به پنجره راهی،
جادهای داشت پر هیاهو
خالی از سکنه
بی حرف، بی حرف، بی حرف
من در این خانه تنها
بی تو ، بی تو ، بی تو .
الهه برزگر
@sabadeavaz