Перейти в канал

✨یک سبد شاعرانه✨

251
همیشه یه ترسی توی وجودم بود که شدیدا باعث آزارم می شد و اون این بود که " نکنه اشتباه کنم! " .این جمله درست لحظاتی که داشتم کارهای مهم یا حتی کم اهمیتی رو انجام می دادم مدام تکرار می شد و باعث می شد به خودم حق خطا ندم و همیشه خوب بودن رو یه وظیفه بدونم که نباید ازش غافل شم اما اصلا اینطور نبود و نیست. من مثل هر موجود زنده ای توی این دنیای دیوانه حق این رو داشتم که اشتباه کنم و گاهی کارهام درست انجام نشه و همه چیز شلخته باشه . بارها شد بخاطر اینکه نتونستم بهترین باشم خودم رو سرزنش کردم و با خودم گفتم " تو واقعا خیلی احمقی" ! درسته! من اینکارهارو کرده بودم و یه روز فکر می کردم دلیل آدم خوبی بودن من و موفق شدنم توی اینه که هیچ وقت اشتباه نکنم یا چیزی رو فراموش نکنم اما خب، من اشتباه می کردم. من هم مثل هر کس دیگه ای حق داشتم یه وقتایی به بی ریخت ترین و شلخته ترین حالت ممکن به نظر برسم و احساس راحتی که تنبلی کردن با خودش داره رو تجربه کنم. رمز موفقیتم توی همیشه خوب بودن نبود؛ رمز موفقیت توی مثل یه آدمیزاد زندگی کردن بود. آدمیزادی که گاهی هم بی نظمه و گاهی هم مرتب و عالی. خیلی طول کشید تااینو بفهمم. اما وقتی فهمیدم، خیلی چیزها دیگه شکل روز اولش نبود. یکیش دلم.. الهه برزگر از رمان خانه‌ای که در نداشت @sabadeavaz