Перейти в канал

✨یک سبد شاعرانه✨

179
خب؟ مثلا که چی! قرار است ناز کنی و پز بدهی که چقدر دلبری؟ حالا بماند که هنوز جان مایی، اما ما دیگر نای ناز کشیدن نداریم‌ . نمی‌شود یک بار هم شما بیایی و یاد بگیری چگونه باید به دل کسی راه آمد؟ نمی‌شود این یک بار را ما با خیال راحت بغ کنیم و خود را بگیریم و دلمان نلرزد از دیوار بلند تنهایی؟ نشده، می‌دانم. بلد نیستی. هیچ وقت یادت نداده‌ام. همیشه این من بودم که دنبالت دویده‌ام. همیشه این من بودم که «اول» دوستت داشتم. ان‌قدر بودم که بودنم عادی شد! دلبری؛ منتها من دیگر خسته‌ام. با تمام دوست داشتنم خداحافظ. دردی که امروز می‌کشم نتیجه‌ی عشق فراوانی‌ست که یک روز بی‌چشم‌داشت نثارت کردم. الهه برزگر @sabadeavaz