Перейти в чат

شعر های زیبا

114
آن دم‌که او‌بزم سفر را ساز کرد دیده لرزان گشت و‌اشک آغاز کرد آنچنان معشوق رخ از من ستاد گویا کان ایینه بر خاک فتاد اخرش رفتی و مهرم بر حراج بگذاشتی همچو‌دشنه تیغ تیز،بر پیکرم افراشتی ای سیه مژگان، دیدی بین ما فاصله افتاد زین فاصله،غافله از عالم عقب افتاد این شعر در قالب مثنوی و در باب شکست یه عاشقه این هم از شعر های خودمه،این شعر ۲۵بیت است هرکی دوست داره بقیه اش رو پست کنم‌ کامنت بزاره ارادتمند شما؛امید هنرمند