Перейти в канал

✨یک سبد شاعرانه✨

252
وقتی بعد از مدت‌ها بلاخره به دلخواه دلت می‌رسی، انگار هر چه شب است یک‌جا تمام شده. راحت می‌خندی. با تمام وجود نفس می‌کشی. با هر چه در چنته داری قدم می‌زنی. خودمانیم، دلت می‌خواهد آن‌قدر ضایع‌بازی در بیاوری که به عالم و آدم بفهمانی اینی که کنارت ایستاده مال خودت است؛ برای هزاران سال آینده؛ برای تمام ثانیه‌هایی که قرار است سرزده از راه برسند و ندانی چه اتفاقی لالوی‌شان خوابیده. دلت می‌خواهد دستش را بگیری و به عالم و آدم نشان دهی خوشتان بیاید یا نه این آدم قرار است تمام جان من باشد! و آن وقت به همه‌ی آن‌هایی که می‌گفتند نمی‌شود بخندی. الهه برزگر @sabadeavaz