Перейти в канал

✨یک سبد شاعرانه✨

259
و قرار بر این بود شعور آدمی لابه‌لای سیب کوچک گلو پنهان بماند خاموش، بی‌چشم، بی‌رو؛ اما یک روز خواست که از مجالِ‌ترس بگریزد خواست، و این خواستن در جهانِ‌دیگران به غوک کوچکی بدل شد که شبانگاه از گور خویش بیرون می‌پرید و از یک حجم تنهاییِ‌‌موهوم می‌نواخت. و قرار بر این بود که ما هزاران فرسنگ دورتر از خواستن در صحرای خویش بنشینیم اما یک شب سوسوی ستاره‌ای دور نوری به چشمانمان انداخت دور شدیم دور شدیم ، رفتیم و راه شن‌زار کوچک خویش را به فراموشی سپردیم بی‌خبر از آن‌که تکه‌سنگی‌سوزان را پِی گرفته‌ایم. الهه برزگر @sabadeavaz