266
پسرجان،توپ رنگی دولایهات را بردار و سرظهری برو توی کوچه بازی. بچههای محل بالا و پایین را صدا بزن و با هم یک دست فوتبال بزنید. باور کن عجیب کیف میدهد. تو را که میان این بندوبساطهای امروزی میبینم نفسم بند میآید. بیا.من خودم را میزنم به خواب.تو یواشکی توپت را بردار و برو توی کوچه و شیشههای خانه را کمی تهدید کن.
دخترجان، عروسکها تب دارند. نمیروی تا صبح بالای سرشان بنشینی و دستمال خیس روی پیشانیشان بگذاری؟ اجازه نده عروسکها یتیم شوند. در آغوش بگیرشان و یکبار دیگر مادری کن فرزند کوچکم.
امروز جایجایِ کوچهها و کنج خانهها دلتنگ حضور کودکانیست که یک روز این زندگی را عمیقا زنده نگهداشته بودند.
الهه برزگر
@sabadeavaz