337
چهارم ابتدایی بودم. زنگ فارسی نوبت من شد بروم پای تخته. پرسش داشتیم. معلم کتاب را باز کردو از من پرسید: عشق یعنی چه؟
چنین چیزی در زندگی من تعریف نشده بود پس قرار نبود معجزه شود و جوابش از جایی غیر از کتاب به ذهنم برسد. ناگهان نمیدانم چه شد پس از کلی من و من گفتم دوست داشتن. معلم آن روز به شوخی گفت: آهان، جان بکنی تو.
سالها گذشت.خودم معنی عشق را فهمیدم اما دیگر معلمم نبود ببیند آرزویش برآورده شده!
الهه برزگر
@sabadeavaz