357
یاد باد آن روزگارِ کودکی
تلویزیون همیشه برفکی
خانهی مادربزرگ هر جمعهشب
یادباد آن شور، آن غوغا و تب
یاد بِل،نِل، هاچ با ای کیو سان
خاله ریزه،هایدی و باخانمان
جودی و ان شرلی و پینوکیو
یاد اوشین و غمش در توکیو
نیلز و لک لک ها،بنر،مهاجران
یاد چای آتشی در جانمان
یاد زاغی که پنیر از دست داد
ریزعلی در کوه دل داده به باد
خاله کوکب با غذاهای لذیذ
یادِ" آب بابا" و کبریِ عزیز
تیله بازی،دست در دستان هم
خفتنی آرام ، بر دامان هم
کاش میشد عشق را اجبار کرد
لحظههای ناب را تکرار کرد
#الهه_برزگر
@sabadeavaz