256
باید امشب بروم با چمدانی ارزان.
نم نم باران است
غوکها خوابیدند
خانهها خاموشند
کوچه عوعوی سگان را به خودش میبیند
و من همچون شب قبل
گمشده در پس انبوه خیالات سیاه.
باید امشب بروم دورتر از سنبلهها
رو به شرق
پشت آن تپه که ماه از پس آن میتابد
بعد صحرای پر از همهمهای
شهر آرامی هست
مردمش پاکتر از صد گل یاس
دلشان صافتر از رود ارس
همه از عشق، غنی!
ازشان خواهم خواست
تا مرا گوشهای از منزل خود جای دهند.
خستهام از اینجا
که فقط درد به دل میپاشند.
الهه برزگر
@sabadeavaz