Перейти в канал

✨یک سبد شاعرانه✨

181
امروز روز نویسنده‌ست. یادم می‌آید روزی که خواستم نویسنده باشم حس شگفت‌انگیزی داشتم.از خلق شعری غرق در لذت بودم و از ذوق شنوندگان شعرم غرق در شعف. آنجا بود که به خودم گفتم دلم می‌خواهد تا عمر دارم مردمم با چیزهایی که من می‌نویسم حس غرور کنند. هیچ‌کس رضایت نداشت سراغ شیرین‌ترین علاقه‌ام بروم. هر کسی گمان می‌کرد بهتر از من می‌تواند نگران آینده‌ام باشد. این شد که در حین آموختن، جنگیدم. بعدها نویسنده‌ای شده بودم که پشت سرش گرد سالیان دراز پستی‌وبلندی‌های یک جاده‌ی سنگلاخی ناهموار جا خوش کرده. گفتم دیگر تمام شده. وقت آسایش رسیده ، اما خیلی‌ها بودند که گفتند زن را چه به این کارها. کتاب‌های یک زن که ممکن نیست قابل خواندن باشد! لبخند زدیم و رفتیم جلوتر اما کتاب‌هایمان یتیم ماندند زیرا مردممان دل به نوشته‌های خارجکی‌ها بسته بودند و به هیچ‌وجه حاضر نبودند کتب ما را بخوانند. آنجا بود که حساب کار دستمان آمد و کمر همت بستیم سری توی سرها در بیاوریم. آموختیم، خواندیم، نوشتیم و مردمان کتاب‌هامان را نخواندند. به مسئول مربوطه گفتیم دست همیاری‌ای دراز کن اما راه پیچاندن لقمه دور گردنمان را نشان داد. ما ماندیم و کتاب‌هایی که قرار بود خلقی را خوشحال کنند اما ... حال هر اتفاقی که در مملکت بیفتد نه مردممان حمایتمان می‌کنند نه مسئولان مربوطه ما را گردن می‌گیرند. هرچند که دیوار کوتاه نویسنده‌ی ایرانی همیشه سایه‌بان مردمش خواهد بود حتی با بی‌مهری‌های فراوانشان. روز نویسنده به نویسندگان بی‌گناه ایرانی مبارک. الهه برزگر نویسنده‌ی کتاب‌های آنومی و سرزمین بزرگ‌اندازه‌ها خانه‌ای که در نداشت آرامش آنجاست که دل آنجا باشد از جایی که تویی و مدیرمسئول انتشارات بته‌جقه @sabadeavaz