138
مثل رویاهای پیشین ، در دلم خشکیدهای
گفته بودی خواب این روز سیه را دیدهای
هر چه در دل داشتم دیروز قسمت کردهام
با تویی که طرح لبخند از لبم ورچیدهای
حسرتم مرده، دگر آهی نمانده در گلو
قبل رفتن پس بده جانم که خود دزدیدهای
یک تن عاشق رها کردی و رفتی با رقیب
فکر کردی سیب سرخ آبداری چیدهای!
گفته بودم شب سیاه است و تو شوریدی به من
کنجکاوم اشتباهت را دگر فهمیدهای؟
زندگی روی خوشش را که نشان ما نداد
وای بر روز تو که بر صد گنه آلودهای!
ادعاها میکنی«من خواستم»« من بودهام»
بعد حتی جامهٔ قرض مرا پوشیدهای
من که رفتم، گر خدا، پروردگار عالم است
باید آخر بینمت در انتها آسودهای؟!
دوستیمان را شکستی، نوش جان، اینک برو
تا که گوشم نشنود این بار هم شرمندهای.
الهه برزگر
@sabadeavaz