196
زیر سقف آسمون یه جایی بود
صبح به صبح کفتره بق بقو میکرد غزل میگفت
سر ظهر چلچله دیوونه میشد صداشو رو سرش میذاشت
غروبی قاصدک از راه میرسید میگفت که تو دشت کنار
آهو بچهدار شده، فصلشون بهار شده، گله غنچهدار شده
اونجا احوال کسی بدک نبود
نه که غم نباشه، بود
منتها هیچکسی تنها نمیموند
اگه گنجیشکه غمش میشد نسیم باد میآورد
چلچله آوازای شاد میآورد
آهوئه دستای آزاد میآورد
بغل گرم وجود داشته همش!
همه بودن پیش هم
شاهپری اون روزا تو کجا بودی؟
چرا رفتی وسط صحرای خشک، تنهایی پرسه میزنی؟
شاهپری میخوای بگی که دشت ما رو نمیخوای؟
دیگه پا به پای شب تو خلوت ما نمیای؟
تنهایی غول چراغ نیست که بخواد آرزوهاتو بشنوه
تنهایی دیو سیاه هشتمه
شاهپری تنها نمون، گریه نکن، غصه نخور
اگه آواز نداری ، توی صدات ساز نداری ، شعرای طناز نداری عیب نداره
تو فقط بیا باهام
بعضیا زبونشون شمشیر زهرآلودیه
که به هرچی میخوره اونو دوشقهاش میکنه
شاهپری گوش نکنی حرفاشونو
تو وجودت واسه دشت خیلی میارزه بخدا
تو نباشی سنگ رو سنگ بند نمیمونه بخدا
شاهپری اگه بری دیوه میشینه جای تو
نکنه یه وقت بری!
الهه برزگر
@sabadeavaz